کانون سنگر سازان بي سنگر استان زنجان ميعادگاه شير مرداني ست که رشادتهای آنان در 8 سال دفاع مقدس به گوش جهانيان رسيده است . در اينجا کم نداريم مرداني را که هنوز هم در برابر سختیها کم نمیآورند و باز هم براي درخشيدن تلاش میکنند.
روز کوهنورد بهانه برای صحبت از دلیر مرد 74 ساله است که تحسين همگان را برانگيخت و در ميان ناباوري ها به قلهی 6 هزار و 654 متري مراپيک صعود کرد.
از مجروح شدنش میگوید:
"سال 60 به عنوان کارگر فني به جبهه رفتم، سيار بودم و هر هفته سر از يک منطقه در میآوردم ، آخرين منطقه اي که در آن حضور داشتم منطقهی دشت عباس بود .
شب حمله به همراه دو نفر ديگر در دشت عباس بوديم ، میخواستیم جلو برويم دست خالي بوديم و اسلحه اي نداشتيم از طرفي فرمانده هم اجازه نمیداد و میگفت :شما به عنوان کارگر فني اينجا هستيد . بعد از کلي خواهش اجازه داد برويم و چهار اسير را به پشت جبهه منتقل کنيم.
اسيرها 2 کيلومتر جلوتر از امامزاده دشت عباس بودند ، حرکت کرديم وقتي که رسيديم ديديم چهار نفر اسلحه به دست کنار سنگر ایستادهاند و دو نفر هم بر زمين نشستهاند، به دوستم گفتم : عباس آقا ! وايستا فکر کنم اینها اسير هستند.از تويوتا پياده شدم و پرسيدم : برادر اسيرهاي عراقي اينجا هستند؟ گفتند : ها !!! و ما را به رگبار بستند ، همين که خواستم در ماشين را باز کنم و بنشينم راننده با سرعت ماشين را راند و من از ماشين پرت شدم و جا ماندم و هر 6 عراقي شروع کردند به تيراندازي سمت من.
کنار جاده روي شکم دراز کشيدم و اولين تير به دست راستم اصابت کرد ، دومي به دست چپم ، در همان لحظه پسر 2 سالهام روح الله جلوي چشمانم ظاهر شد از من پرسيد تير خورده اي ؟ گفتم :آري ، عراقیها دو باره به سمت من تيراندازي کردند و 2 تير ديگر به دست راستم اصابت کرد، به ضرب گلوله بالا و پايين میپریدم و آنها خيال کردند که من مردهام.
در آن لحظه خودم را در بهشت احساس کردم و بسيار خوشحال بودم چون میدانستم که اگر کسي در جبهه شهيد شود به بهشت خواهد رفت در همين حين بود که تصور کردم تيري به قلبم و تيري به سرم زدند انگار مرگ خودم را به چشم ديدم ، گفتم ديگر از عراقیها خبري نيست ، بلند شدم و نشستم که دوباره صداي تيراندازي بلند شد پس از چند دقيقه با شنيدن صداي موتور گويا از بالا به پايين افتادم ، آن موقع بود که متوجه شدم شهيد نشدهام و من را به بيمارستان انتقال دادند.
پس از يک ماه از بيمارستان مرخص شدم دیدهبان يک نفر را به خانه ما فرستاده بود که جويا شود با آن همه تيري که به من اصابت کرده بود چطور زنده ماندهام ، من هم به وي تعريف کردم که چه اتفاقي افتاد و از 24 تيري که به سمت من شليک شده بود فقط 3 تير به من اصابت کرد و بقيه ميهمان لباسهایم شده بودند".
آقای فرهاد اسکندري که قبل از شروع جنگ، صافکار ماشین بوده است بعد از مجروح شدنش تا 11 سال نتوانست از دست چپ خود استفاده کند و بعد از آن بود که تصمیم گرفت ورزش کند تا هم وقتش پر شود و هم سلامتیاش را باز يابد.
اکنون 15 سال است که او کوه نوردي میکند و دماوند، سهند، سبلان، علمکوه مازندران و بیشتر قلههای بلند کشور توسط این جانباز سنگر ساز بي سنگر فتح شدهاند. او 4 بار قلههای آرارات، کاشکار و سبحان در ترکیه و دو بار هم قله آراگاس در قزاقستان را فتح کرده است.
محمدحسن نجاریان مربی آقای اسکندری که در صعود به قله مراپیک او را همراهی کرده است درباره ایشان مي گويد:"سال ها است که با هم تمرین میکنیم و بیشتر کوههای ایران را با هم صعود کردهایم. من از کوهنوردی با آقای اسکندری خیلی لذت میبرم. برای همین در بیشتر موارد سعی میکنم که با هم کوهنوردی کنیم".
مردي که با وجود مجروحيت پا به مرتفعترین مکانهای دنيا میگذارد و نمايشگاه جالبي از فتوحاتش گرد آمده است ، عکس هايي يادگاري از بلندترين مکان هاي دنيا و گواهينامه هايي که صعود او را تصديق مي کنند ؛ تا به همگان نشان دهد که اين زخمها براي از پا درآوردن فردي که زير تير هاي مستقيم دشمن براي پايداري ميهن خويش تلاش میکند و امام راحل به او و دوستانش لقب سنگر سازان بي سنگر را نهاده ، کاملاً بي ثمر است.