تصمیم گرفتم که نظام الدین هوشیار را به خاطر تمرّد از دستور از منطقه عملیاتی فاو، به مقر ستاد جهاد فارس در 8 کیلومتری آبادان بفرستم. -آخه یکی از تنبیه های رایج جبهه این بود که افراد را از خط مقدم به عقب بفرستی- خیلی گریه کرد. واسطه فرستاد که به عقب بر نگرده، قبول نکردم. یک هفته بعد که برای انجام کاری به ستاد رفتم. بعد از نماز مغرب و عشاء، (مرحوم)حاج آقا اکبرزاده مسئول تبلیغات و حاج جعفر امین پور مسئول ستاد گردان، سفارش نظام را کردند. گفتند: شب و روز گریه می کند، دلش در خط مقدم است. او تنبیه شده و اظهار پشیمانی کرده است، او را با خودت به فاو ببر؛ قبول کردم. در راه با او صحبت کردم و قول داد که مطابق دستورات رفتار کند.
فردا صبح فرستادمش به مقر خط مقدم. با خوبیار محمدی مسئول مقر هم صحبت کردم. شبش، برای احداث سیل بند به خط امّ القصر داوطلب رفتن خط می شود. محمد علی مشهدی زاده مسئول گروه می گفت: هرچه اصرارکردم از لودر پایین نیامد. گفت: «باید جبران این چند شبی که نبودم کار کنم. به «سیدمهدی عاشوری» قول داده ام که جبران کنم.» اتفاقاً خودم هم همان شب برای سرکشی به خط رفتم. از مشهدی زاده جویای احوال نظام شدم. گفت: چند دقیقه قبل با تیر مستقیم دشمن شهید شد.
راوی: همرزم شهید، جهادگر سید مهدی عاشوری
پی نوشت: سنگرساز بی سنگر شهید نظام الدین هوشیار فرزند مهراب، متولد اول شهریور 1347 در روستای شیرمرد شهرستان ممسنی بود. 232 روز در جبهه حضور داشت تا بالاخره 13/4/1365 هنگام احداث خاکریز در جلوتر از خط مقدم در محور امّ القصر فاو به شهادت رسید.
https://www.sangarsazan.ir/khaterat/%D8%A8%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D9%82%D9%88%D9%84-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%85#sigProId5bfd896178