جایگاه آزادسازی خرمشهر در جنگ چیست؟
برادر دانش جعفری در مورد جایگاه آزادسازی خرمشهر گفت: آزادی خرمشهر مهم ترین نقطه عطفی است که در جنگ وجود دارد. قبل از آزادی خرمشهر، جمهوری اسلامی با چند عملیات مهم مانند «ثامن الائمه»، «طریق القدس» و «فتح المبین» که البته هیچکدام اهمیت آزادسازی خرمشهر را نداشتند توانسته بود، قدرت نظام را به عراق نشان دهد. بعد میرسیم به عملیات بیت المقدس که به فتح خرمشهر منجر میشود. سری عملیات پیشین عمدتا هدفش بیرون راندن دشمن از خاک ایران بود. با توجه به مشکلات و عدم انسجامی که در آغاز جنگ داشتیم، عراق فکر نمیکرد ما بتوانیم یک حمله گسترده انجام دهیم.
صدام قبلا در مصاحبهای گفته بود که اگر ایران بتواند «سایت 5» را – که در عملیات فتح المبین گرفتیم – بگیرد، ما کلید خرمشهر را به ایران میدهیم. عملیات فتحالمبین با آن گستردگی عظیمی که داشت نشان از آمادگی ما برای حمله به خرمشهر داشت و عراق دیگر باور کرده بود که ایران توان بازپس گیری خرمشهر را دارد. اما با این وجود با تبلیغات گستردهای که در سطح دنیا انجام میدادند میگفتند که با توجه به دژ و استحکاماتی که در خرمشهر وجود دارد، جمهوری اسلامی ایران توان نفوذ به آن را ندارد. اما با توجه به نقشه بسیار جالب و دقیقی که برای عملیات بیتالمقدس طرحریزی شده بود نیروهای اسلام از چند جناح وارد حمله شدند که یک نقطهاش عبور از رودخانه کارون بود که بسیار نقطه مهمی بود و پل آن در شرایط بسیار بد آب و هوایی زده شد. نیروهای ما توانستند از کارون عبور کنند و به آن سو بروند و از چند طرف خرمشهر را در محاصره بگیرند و بالاخره وارد خرمشهر شوند.
خرمشهر گذشته از این که یک شهر قدیمی ایران و بندر مهمی محسوب میشد، در دست عراق بودنش غرور ملی و اسلامی ما را خدشه دار کرده بود و با توجه به اهمیتی که خرمشهر برای عراق داشت و صدام به آنجا آمده بود و برای آنجا فرماندار گذاشته بود و بحث الحاق خرمشهر به خاک عراق و خوزستان آزاد و... مطرح شده بود، اهمیت به سزایی یافته بود و ما توانستیم خرمشهر را پس گرفته و قدرت نظام را به عراق نشان بدهیم و آن تعداد عظیم از نیروهای عراق – حدود 20 هزار نفر – تسلیم و اسیر شدند.
پس از این بود که دیدیم عراق از چند محور مهم از جمله قصرشیرین عقبنشینی کرد. البته بعضی از ارتفاعات مهم را در دست خود نگه داشت که بتواند از آنجا جنگ و نقاطی را که از آنها عقب نشینی کرده بودند، کنترل کنند. عراق فهمیده بود که با از دست دادن خرمشهر، نگهداری بسیاری از نقاط – که از آن عقب نشینی کرده بود – بی فایده است. در سطح بین المللی هم با وجود همه تبلیغاتی که درباره نفوذ ناپذیری خرمشهر شده بود، نیروهای ما توانستند آنجا را فتح کنند. در یک کلام آزادی خرمشهر باعث افتخار و غرور ملی و اسلامی ما شد. این مهمترین مشخصه آزادی خرمشهر بود و آن عقبنشینی که آنها به صورت تبلیغاتی انجام دادند و فکر میکردند ما بعد از آزادی خرمشهر از تعقیب متجاوز دست خواهیم کشید.
آزادی خرمشهر در بعد داخلی، شروع بازسازی مناطق جنگ زده را در پی داشت که بازسازی 1200 روستای جنگ زده و شهرهای اطراف آن آغاز شد و خرابیهای آغاز جنگ ترمیم شد که خود این امر نشان میداد که دولت جمهوری اسلامی ایران معتقد بود که عراق به چنان ذلتی رسیده است که میتوان بازسازی را شروع کرد.
در رابطه با تعقیب متجاوز، حضرت امام خمینی(ره) فرمودند، اگر دزدی به خانه شما تعرض کند ممکن است برای تعقیب او انسان از خانه خودش هم خارج شود و حتی به خانه آن دزد داخل شود. به هر حال جمهوری اسلامی ایران تصمیم گرفت گوشمالی سختی به متجاوز بدهد و در پی آن ما به اوج جنگ نزدیک رسیدیم که همان فتح فاو است و استکبار جهانی بعد از آن احساس کرد که عراق نمیتواند به تنهایی از پس جمهوری اسلامی ایران بر آید؛ بنابراین با یک تجهیز و بسیج همگانی، تمام حامیان غربی و خاورمیانهای عراق با تمام نیرو وارد عمل شدند و تصمیم گرفتند جلوی پیشروی جمهوری اسلامی ایران را بگیرند. تمامی اینها اثراتی است که از فتح خرمشهر نشأت میگیرد.
جهاد
نقش جهاد در آزادی خرمشهر چیست؟ اگر خاطراتی از آن زمان دارید بیان کنید.
برادر شمایلی یکی از فرماندهان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی:
در رابطه با عملیات بیت المقدس خاطرهای که فکر میکنم برای من و جهاد جالب است، نقل میکنم. حدود 2 تا 3 روز قبل از عملیاتی که به آزادی خرمشهر منجر شد نیروهای ما به مرزهای بین المللی رسیده بودند و آزادی خرمشهر بر سر زبانها بود. طبق رشته عملیات قبلی که ما انجام داده بودیم عراق فکر میکرد که ما از روبرو اقدام به حمله خواهیم کرد ولی فرماندهان ما برنامه آزادسازی خرمشهر را طوری طرحریزی کرده بودند که دشمن اصلا به فکرش نمیرسید. برنامه از این قرار بود که وقتی ما در قسمت حسینیه و کوشک و طلائیه به مرزهای بین المللی رسیدیم عملیات را در یک خط مستقیم به سمت شلمچه و مرز بین المللی ادامه دادیم و دشمن هرگز فکرش را هم نمیکرد.
قبل از انجام این عملیات، قرارگاه نصر – که از برادران سپاه و ارتش و مهندسی جهاد تشکیل شده بود – مسئولیت این عملیات را بر عهده گرفت و برادران جهاد هم قرار بود که مانند عملیاتهای قبلی کار احداث خاکریز را که در امتداد مرز بین المللی بود و طول آن به 8 کیلومتر میرسید انجام دهند. این خاکریز از حساسیت خاصی برخوردار بود، چون ما از روبرو تا نزدیکیهای خرمشهر، از جاده اهواز خرمشهر آمده بودیم و عراق تنها عقبهای که داشت، همین عقبه محور شلمچه – خرمشهر بود که نیروهایش را تدارک میکرد و با این عملیات باید تنها عقبه عراق هم بسته میشد. با توجه به حساسیت این عملیات ما با توکل به خدا و پشتیبانی امت حزب الله، سازماندهی خودمان را انجام دادیم. احداث این خاکریز، سه شب قبل از شروع عملیات آزادی خرمشهر آغاز شد و از ساعت 12 شب برادران مهندسی جهاد کار خودشان را شروع میکردند و تمام توان و تلاش خودشان را به کار گرفتند و تا ساعت 10 تا 30/10 صبح روز بعد – حتی در جلوی دید و تیررس نیروهای عراقی که هم در شلمچه بودند و هم از طرف پشت اروند و منطقه پتروشیمی عراق – این خاکریز را احداث کردند.
ما در مدت 10 تا 11 ساعت این خاکریز 8 کیلومتری را زدیم و تنها عقبه عراق هم بسته شد و نیروهای عراق در خرمشهر به محاصره کامل درآمدند. در این عملیات تعداد زیادی از نیروهای مردمی به شهادت رسیدند. پس از این بود که نیروهای ما با توجه به محاصره بودن نیروهای عراق، سرانجام خرمشهر را پس از یک سال و چند ماه که در دست عراق بود، به لطف خدا آزاد کردند و تعداد زیادی از نیروهای عراق را اسیر کردند.
این خاطره را تعریف کردم تا قسمتی از فعالیتهای جهادگران گمنام را که ایثارگرانه شب و روز کوشش کردهاند بازگو کرده باشیم.
احداث 3 دهنه پل در کمترین مدت
مسئول پشتیبانی و مهندسی جهاد سازندگی قرارگاه فتح با اصرار فراوان خبرنگار ما برای تعریف خاطراتی از آزادسازی خرمشهر گفت:
قبل از شروع عملیات بیت المقدس مانند سری عملیات قبلی، جلسهای در سطح قرارگاه فرماندهی آن زمان برگزار شد و شهدای بزرگوار جنگ جهاد سازندگی (شهید بزرگوار ناجیان و رضوی) حضور داشتند و ما هم شرکت داشتیم. فرماندهان ارتش و سپاه در مباحثی که بود، مطرح میکردند و میگفتند با موانع بسیار زیادی که دشمن ایجاد کرده بود، روبرو بودند. (خبرنگاران جهان هم گزارش کرده بودند که خرمشهر دژ تسخیر ناپذیر است و این یک واقعیت انکارناپذیری بود) حجم موانع دشمن بسیار زیاد بود و نیروی زیادی را دشمن برای حفظ منطقه به کار گرفته بود. با توجه به بریدگیهای عمیق و طولانی که در طول جاده خرمشهر – اهواز وجود داشت و طرح رهاسازی آب که نیروهای ما قبلا انجام داده بودند و به طرح شهید چمران معروف بود و اکنون برای خود ما مانع ایجاد کرده بود؛ اینجا نقش مهندسی، نقش بسیار حساس و مهمی بود و نقش اول را بر عهده داشت و از لحاظ سرعت عمل نیز مسئله بسیار حائز اهمیت بود که باید وسیله عبور نیروهای اسلام را فراهم میکرد. ما از طریق سه محور عمده یعنی از طریق کرخه نور و هویزه، جاده اهواز – خرمشهر و محور سوم که ساحل کارون بود باید 3 دهنه پل را همزمان و در کمترین مدت – دقایقی قبل از شروع عملیات – احداث میکردیم. مهندسی جنگ در این عملیات نقش کلیدی و عمده داشت و جلسه فرماندهان ارتش و سپاه با فرماندهان مهندسی رزمی جنگ جهاد نیز برای همین بود تا چارهیابی کنند. در همین رابطه یک خاطره از یکی از محورها دارم که نقل میکنم:
احداث جاده در دل دشمن
ما 22 هزار متر مکعب سنگ را از 70-80 کیلومتری اهواز تهیه کرده بودیم و تعداد زیادی کامیون را برای این کار اختصاص داده بودیم که رانندگان شجاع این کامیونها باید در جلوی دید دشمن جلو میرفتند تا جادهای را که رزمندگان اسلام باید از آن عبور کنند، موانعش برطرف میشد. برادران ما مامور بودند که در محور ساحلی غرب کارون که دست دشمن بود ساحل سازی و جاده سازی کنند و جادهای را از نزدیکیها «دب هردان» در نوار ساحلی کارون تا دارخوین که به طول 9 کیلومتر بود، در دل دشمن احداث کنند. برادران جهاد در این عملیات، بارها با نیروهای عراقی درگیر شدند و امکان تامین و دفاع نیر بسیار کم بود. ما باید ساحل سازی خودمان را قبلا انجام داده باشیم تا بتوانیم در هنگام عملیات پل را بزنیم و تمامی اینها به نحوی انجام میشد که دشمن متوجه نشود.
به هر حال موقع عملیات، تمام نیروهای مهندسی آماده بودند و پلها – با آن ساحل سازی خوبی که شده بود – یک ساعت قبل از عملیات زده شد و نیروهای اسلام از آن عبور کردند و حماسهای را آفریدند که شاید در تاریخ جنگ ما بی سابقه باشد. سرعت غافلگیری در سه محور فارسیاب، دارخوین و خرمشهر به قدری زیاد بود که هنوز نیروهای دشمن در پشت «دبّ هردان» از آن اطلاع نداشتند. به عنوان نمونه، حتی صبح عملیات وقتی نیروهای ما در پشت جاده اهواز – خرمشهر قرار گرفته بودند، یکی دو تا از وسایل موتوری دشمن بی خبر و بی خیال در حال عبور بودند که اسیر شدند و باورشان نمیشد که نیروهای ما به آنجا رسیده باشند. خود من وقتی صبح عملیات با وسیله از این جاده عبور میکردم با خودم میگفتم خدایا این قدرت تو بود که بچههای مردم توانسته اند پای پیاده بجنگند و این مسیر دشوار 40 کیلومتری را پشت سر بگذارند و نیروهای دشمن را منهدم کنند. مردم ما از تلویزیون دیدند که چقدر تانک و نفربر و پی.ام.پی منهدم شده بود. تازه بعد از طی کردن 40 کیلومتر – آن هم در حال رزم، نیروهای اسلام آمده بودند و رسیده بودند به خاکریزی به ارتفاع 5/4 متر و با آن همه امکانات زرهی دشمن روبرو شده و آنها را منهدم کرده و هنوز نیروهای پایین دشمن اطلاعی نداشتند و بی خبر از همه جا میآمدند و به سادگی اسیر میشدند. نهایتا در مراحل بعدی نیروهای ما در پشت مرزهای بین المللی قرار گرفتند و آن خاکریز سرنوشت ساز و تعیین کنندهای که برادرمان آقای شمایلی اشاره کردند که در گلوگاه نیروهای صدام یعنی محور شلمچه زده شد و دشمن خودش را کاملا در محاصره دید و نیروهای اسلام توانستند خرمشهر را آزاد کنند و این سند افتخاری برای ملت ما و به خصوص خانوادههای شهدای ماست. من بارها در جمع خانوادههای شهدا گفته ام که فرزندان شهدا باید این حماسهها را دهان به دهان نقل کنند و تصور نکنند که پدرانشان به راحتی شهید شده اند.
همین عملیات بیت المقدس را با آن وسعت عظیمش در نظر بگیرید. وقتی دشمن آمد و اینها را تصرف کرد، تا اهواز و خرمشهر – هیچ مقاومتی در برابر دشمن نشد، بلکه در خرمشهر و اهواز بود که بچهها شب و روز جنگیدند و دشمن را متوقف کردند.
هر کجا که دشمن به سرعت آمده، ما آمادگی نداشتیم و مقاومتی نبوده و صدام با آن شیوه نامردانه خویش پیشروی کرده بود. بچههای ما با قدرت و شهامت وجب به وجب جنگیدند و شهید دادند تا توانستند چنین حماسهای را خلق کنند و دشمن را با ذلت و زبونی به زانو درآورند.
من به یاد دارم که در اوایل جنگ، تلویزیونهای دنیا نشان میدادند که صدام دست به کمر زده بود و در کیلومتر 20 جاده اهواز – خرمشهر قدم میزد و وعده بعدی را به اهواز موکول میکرد. صدام اگر فکر میکرد که حتی 6 ماه این جنگ ادامه پیدا میکند، هرگز این غلط را نمیکرد. صدام با توجه به عدم آمادگی ما، فکر میکرد در عرض 3 روز تا یک هفته میتواند کشور ما را فتح کند. فکر نمیکرد با چنین مردم قهرمان و شجاعی روبرو شود که دندانهایشان را خرد کنند و به جای اینکه جشن پیروزیش را بعد از 3 روز یا یک هفته در تهران بگیرد، اکنون عزای شکست خودش در پشت بصره و بغداد بگیرد و چنین ذلیل و مستأصل بماند که چگونه بصره و بغداد را حفظ کند؟
در محور شلمچه، مواقعی بود که فاصله ما با دشمن کمتر از 40 یا 50 متر بود و این در جنگ فاصله بسیار کمی است. یعنی آنها با کلاشینکف به راحتی بچههای ما را هدف قرار میدادند و برادران ما با شهامت تمام روی لودرها کار میکردند و خاکریز میزدند. اولین شهیدی که ما در آنجا دادیم برادر «قاسمی» از جهاد اصفهان بود که به محض شروع کار هدف قرار گرفت و شهید شد ولی برادران دیگر بلافاصله راه او و کار او را ادامه دادند و آن خاکریز سرنوشت ساز را زدند.
برادر شمایلی: خاطره دیگری به یادم آمد که برایتان نقل میکنم:
بلافاصله بعد از عملیات فتح المبین اعلام شد که واحدهای مهندسی رزمی جهادها باید در حوالی خرمشهر برای عملیاتی که بعدا به بیت المقدس معروف شد کاملا آماده باشند. ما بلافاصله بعد از گرفتن ماموریت و توجیهات کلی تشکیلات جهاد را در محوری که ماموریت داشتیم مستقر کردیم و برادران ارتش و سپاه هم مستقر شده خودشان را برای عملیات آماده میکردند. این برادران تابلوها و پلاکاردهایی را نصب کرده بودند که روی یکی از آنها نوشته شده بود: «خرمشهر آزادت میکنیم.» با توجه به شرایط آن روز این جمله برای ما خیلی جالب و مهم بود و ما آرزومندانه میگفتیم: آیا ما روزی پایمان را به خرمشهر میگذاریم؟
روز آزادی خرمشهر بعد از احداث خاکریز آن هم با آن سرعت که دشمن تصورش را نمیکرد که عقبهاش را ما ببندیم، دشمن در یک حالت گیج و منگی قرار گرفته بود که نه راه پس داشت و نه راه پیش. در این سو فرماندهان ایرانی خود را برای حمله و آزادسازی خرمشهر آماده میکردند. پس از محاصره خرمشهر که آخرین محورش محور شلمچه بود بعد از یکی دو شب که حلقه محاصره تنگتر شد و ما هم ماموریتهای تکمیلی آن را در شبها و روزها انجام میدادیم. تعدادی از برادران بودند که اکثراً اکنون شهید شده اند و همین جا خوب است یادی از آنها بکنیم. ما با سه موتور از برادران جهاد که عبارت بودند از برادران شهید خلیل پرویزی و شهید مقصودبیگی و شهید حمید شمایلی و تعدادی از دیگر برادران رفتیم تا ببینیم چه خبر است. ساعت 7:30 صبح بود که از جاده اهواز خرمشهر تا فلکهای که به خرمشهر میرسید، آنجا ایستادیم و هنوز درگیری بود. تعدادی آرپیجی7 گیر آوردیم و گلولههایش را هم گیر آوردیم و شروع کردیم به تیراندازی کردن. عمده فشار نیروها از پشت خرمشهر و از طرف نهر «عرایض» بود که دشمن سعی میکرد نیروهایش را از محاصره دربیاورد و خودش را به طرف بصره بکشاند و نیروهایش را آزاد کند. ما شروع کردیم به تیراندازی و به تدریج به طرف شهر رفتیم. در همین حال دیدیم که تعدادی از نیروهای دشمن دست تکان میدهند و آنها را اسیر کردیم و به پشت جبهه منتقل کردیم. جلوتر رفتیم، نیروهای عراقی دسته دسته و گروه گروه با زیرپوش سفید دست تکان میدادند و میخواستند اسیر بشوند. تعداد آنها آنقدر زیاد بود که نمیشد باور کرد. فرماندهان عراقی سعی میکردند لباسهایشان را دربیاورند و به عنوان سرباز اسیر بشوند. تعداد آنها آنقدر زیاد بود که کنترل آنها برای ما ممکن نبود. حتی نمیشد فرماندهان عراقی را از دیگران جدا بکنیم تا بعداً استفاده مفیدتری از آنها بشود. با توجه به تعداد کم نیروهای ما و شمار فراوان عراقیهای اسیر شده که مثل سیل اسیر نیروهای اسلام میشدند، این خاطره بسیار جالب و به یاد ماندنی است. تمامی اینها نتیجه تلاش و ایثارگری نیروهای اسلام بود که با تقدیم هزاران شهید و مجروح خرمشهر را به میهن اسلامیمان بازگرداند.