کانون سنگرسازان بی سنگر استان همدان

کانون سنگرسازان بی سنگر استان همدان

همدان بلوارخواجه رشید ساختمان نظام مهندسی کانون سنگر سازان بی دسنگر استان همدان

آدرس وب سایت: http://asr261@yahoo.com

اولین یادواره شهدای روستای رکین از توابع بخش خنجین به همت حوزه مقاومت بسیج حضرت ولیعصر(عج) خنجین و دهیاری و شورای اسلامی روستای رکین با سخنرانی حاج محمدعلی حیدری دلگرم همرزم شهید حاج علی کریمی و با نوای کربلایی حسین محمودی و با حضور مسئولان ، خانواده معزز شهدا و مردم شهید پرور در مسجد جامع این روستا برگزار شد.

تجلیل از خانواده های معظم شهداء و اجرای گروه سرود از جمله برنامه های این مراسم باشکوه بود.

 

مراسم بزرگداشت یادمان شهدای جهاد بوالحسن بانه برگزار شد. محمدعلی حیدری دلگرم؛  مدیر کانون سنگر سازان استان همدان پس از برگزاری این مراسم با انتشار پیامی از دست اندر کاران این مراسم پر فیض و گرانقدر تشکر نموده که متن پیام به شرح زیر است: 

((بسمه تعالی
از تمام دست اندر کاران وحاضرین دربرگزاری مراسم شهید شاخص جهاد سازندگی در سال۱۴۰۱ ، جمعه ۲۳ اردیبهشت در یادمان شهدای جهاد بوالحسن بانه ، قدردانی وتشکر به عمل می آید . در ضمن جهت اطلاع همه عزیزان گروه ، سری به سایت اینترنتی( ستاد راهیان نور کشور) زده وتصاویر بارگذاری شده از مراسم وتصاویر شهید که کمتر دیده شده را مشاهده کنید.
دلگرم ،کانون سنگر سازان بی سنگر همدان))

این ارتفاعات كه در جنوب غربی سرپل ذهاب قرار دارد؛ یكی از ارتفاعات مهم و استراتژیك منطقه می باشد كه بر شهرهای سرپل ذهاب، قصرشیرین و نفت شهر در داخل خاك ایران و شهرهای نفت خانه و خانقین در داخل خاك عراق دید و تسلط خوبی دارد.

ارتش عراق در تاریخ 1359/7/15 این ارتفاع را بدون درگیری اشغال و سپس جاده ای به طول 6 كیلومتر روی آن احداث و آسفالت كرد.

برای آزادسازی بازی دراز عملیاتی در عاشورای 1359 اجرا شد كه موفقیتی در پی نداشت. پس از آن برادران سپاه طی دو ماه شناسایی، عملیات دیگری را طراحی كردند كه با اجرای جاده ان توسط پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد همدان مهندس صادق فراهانی راه پیروزی تسهیل شد.وشهید محسن اسلامی به شهادت رسید. در تاریخ 1360/2/2 بخش مهمی از ارتفاعات بازی دراز از جمله قله های 1000، 1050 و 1100 گچی آزاد شد.

اشاره:
شهید حاج عباس پورش همدانی، فرمانده جوان، شجاع، خوش فکر و دوست داشتنی تیپ 18 الغدیر پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد همدان بود. او دانشجوی رشته اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی هم بود و با 30 سال سن، فرماندهی عملیات های حیرت آور تیپ پشتیبانی و مهندسی رزمی جهاد همدان را زیر آتش دشمن و سایه سنگین جنایت ها و کمین های گروهک های ضدانقلاب و کوموله در کردستان بر عهده داشت. شلمچه، جزایر مجنون، دشت ذهاب، مناطق قصرشیرین وگیلانعرب، ارتفاعات و مناطق صعب العبور کردستان، سردشت، بانه، بوالفتح، هینمال، پوز لک لک، سیر، نوری، آلوت، سورکوه، ننور، چمپاره، گردنه خان و بخصوص یادمان شهدای جهاد سازندگی در بوالحسن- و جاده ها و استحکاماتی که هنوز در آن کوه های سر به فلک کشیده برقرار اند، خاطره تلاش ها، جان فشانی ها و پرکشیدن های جهادگران مخلص پ.م.ج.ج و روایت های گفته شده و نشده و ناگفتنی زیادی را از شهید پورش همدانی و یارانش در سینه دارند. شاید اگر حاج عباس در گریه های عاشقانه نیمه شبش استجابت دعای شهادت را نگرفته بود، امروز برای جوانان جهادی و انقلابی، به عنوان یک مدیر جهادی واقعی، کاملاً سرآمد و شناخته شده بود. اما ماجرای شهادت حاج عباس، در کنار وابستگی و علاقه زیاد به مادر بزرگوارش –مادری که قبل از شهادت حاج عباس هم مادر شهید بود! و عمق محبت بین آن دو را در دلنوشته ها و خاطره گویی های برجا مانده از آنان می توان دید- روایت عجیبی برای اهل معنا دارد که بیان آن خالی از لطف نیست: حاج عباس پورش همدانی در 22 اردیبهشت ماه 1367 مقارن با شب جمعه 23 ماه مبارک رمضان و روز قدس به فیض شهادت می رسد و مادر عزیزش را داغدار فراغ شهیدی دیگر برای اسلام می کند. 34 سال بعد اما، اردیبهشت ماه 1400، باز رمضانی دیگر است و شب های احیاء و سالروز شهادت فرزند؛ و مادری پر می کشد به سوی شهیدش؛ و سالگرد شهید که بار دیگر با روز قدس تلاقی پیدا کرده، با هفتم رحلت مادر یکی می شود. روحشان شاد و دعاگو جاماندگان، سر سفره حضرت صدیقه (سلام ا... علیها).
یادداشتی که در ادامه می آید، روایت مکتوب حاج محمد دلگرم از جهادگران همرزم شهید پورش همدانی است که به همین مناسبت مرقوم و به کانون سنگرسازان بی سنگر ارسال نموده اند:
«تقارن روز قدس و سالگرد شهیدِ همدانی؛ تفکرِ فرهنگی جهادِ سازندگی و روحیه استکبارستیزی»
همزمانی روز رحلت مادر شهیدان امیر و حاج عباس پورش همدانی در آستانه روز قدس ۱۴۰۰ه.ش. (۱۴۴۲ه.ق.) با سالگرد شهادت فرزند برومندش حاج عباس در شب جمعه ۲۳ رمضان روز قدس ۱۳۶۷ه.ش. (۱۴۰۸ه.ق.) را گرامی می‌داریم.
در هنگام تشییع این بانوی محترمه یکی از دوستان خواستار انتشار خاطره ای به نقل از اینجانب راجع به حاج عباس شدند. به دلیل این تقارن زیبا، از بین خاطرات فراوان جنگ و جهاد، ذهنم کشیده شد به شب پنجشنبه مورخ ۲۵رمضان ۱۴۰۰ قمری مطابق با ۱۶مرداد ۱۳۵۹ شمسی؛ زمانی که یک سال و نیم پس از پیروزی انقلاب در اردوی جهاد سازندگی گردهم آمده بودیم. اعضای گروه عبارت بودند از: دکتر نوری، جواد محقق، شهید حسن کارگر، محمد یوسفی، محمدعلی متقیان، محمد قیاسیان، رضاحسنی فاضل، علی حسنی، سید امیر موسوی، شهید عباس پورش همدانی، سعید بابازاده، سعید مسکوچی، مرحوم هادی سماوات، کاظم افشین، جواد کوچکی، محمد پرویزی، عباس وجدانی، محمد نوربخش، مهدی کاظمی، جواد منصوری، محمد سجادی، عطاءالله نصیری، بهارمست و ... و تعدادی از خواهران از جمله خانم ها: پیرو، ضیغمی، روغنی و سبز.
تصمیم بر این شد که هر کدام از ما در روستایی حضور یافته و مراسم روز قدس را با برگزاری تظاهرات و نشر تفکر امام خمینی (ره) و مسلمانان جهان در خصوص این روز مهم، برگزار کنیم. می خواستیم با اقامه برهان، مرز جناح «زر و زور استکبار» -که بشر به آن آلوده شده- را با جناح «عدل و عدالت»، در تک تک روستاها تعیین و با برگزاری این آیین زنده مردم را آگاه کنیم.
بنا شد در آن جلسه مروری بر متن سخنرانی ها شود. ضمن برنامه ریزی و تهیه متن سخنرانی‌ها مباحث و دیدگاه های مختلفی نیز بروز می کرد. به دلیل وجود تفکرات گوناگون در آن زمان، گاهی برخی گفتارها کم و کاستی داشتند و برخی نیز اندکی آلوده به تفکرات چپ کمونیستی بود. دوستان با گفتگو، آلودگی ها را از گفتار جمع می زدودند. این پالایش ها در آن جلسه علمی انجام می شد؛ و با تبیین حدود و اندیشه الهی و نمایاندن هدف والای انقلابی و صراط مستقیم اسلامی منجر به این می شد که بی هیچ ابا و خجالت زدگی، جملات غیر اسلامی را از درون گفتارها خارج می کردیم.
چنین محیطی به برکت انقلاب اسلامی ایجاد شده بود. تفکر اسلام ناب در اختیارمان گذاشته می شد و همان تفکر، در سخنرانی در جمع روستائیان –که پس از برگزاری تظاهرات در هر روستا انجام می شد- از زبان جهادگران جهاد سازندگی به عنوان سخنران منتشر می شد. آری، قرار گرفتن در آن اردوهای جهادی اسباب رشد و ترقی تفکرات جهانی و استکبارستیزانه را به وجود می آورد.
یادم نمی رود که شهید حاج عباس پورش همدانی می گفت: «حال که به نام انقلاب اسلامی دور هم جمع شده ایم، نباید همین طور طبق عادت به سمت ارزش هایی برویم که برای ما بیگانه است یا اساسا با اسلام کاری ندارد. ارزش هایی که در دوران خواب و غفلت شاهنشاهی، آنها را به ما تحمیل کرده بودند. هنر ما باید این باشد که روستاییان را در عالی ترین جبهه، یعنی جبهه مقاومت قرار داده و از آن سوی مرزها باخبرشان کنیم و دقیقاً بگوییم قدس کجاست؟»
از آن جمع، برادر جواد کوچکی تنها فردی بود که به عنوان سربازی به بیت المقدس رفته بود و عکسی از حضورش در آنجا به یادگار داشت. برخی دیگر از عزیزان هم که به تاریخ آشنایی خوبی داشتند، تاریخ سال های گذشته فلسطین و اسرائیلیون را بیان می کردند. نتیجه جلسه این شد که ما حقیقتاً امّتی هستیم که ملتش در تمام کشورهای اسلامی پنجه در پنجه با قدرت های قلدر جهان درافتاده است. وضع ما در فلسطین اوج این نقطه درگیری است که مردمش بسیار در زجرند. ما در تمام روستاها باید از فلسطینیان حمایت کنیم. در آن جلسه گفته شد اگر در روستاها قلدری هست، از خودمان است؛ اما مردم روستا بدانند در فلسطین قلدرهایی به نام صهیونیسم با پشتیبانی انگلیس و امریکا و روسیه بر گرده مسلمین آن دیار سوار شده اند. در آن جلسه گفته شد نادر شاه دیکتاتوری از دیار ایران بود. همچنین آقا محمدخان قاجار فریبکاری از دیار ایران بود. رضاشاه و محمد رضا شاه هم از دیار خودمان بودند که انگلیس و امریکا به خاطر منافع خودشان از آنان حمایت می کردند و ما را برده دیگران و سرباز اسرائیل نموده بودند. اما در فلسطین، اسراییل و انگلیس و آمریکا قلدرانی از دیگر مناطق هستند که زمین و خانه و مزرعه و کارخانه فلسطینی را غصب کرده اند؛ و در واقع فلسطینی خانه و مزرعه ندارد...
فردای آن روز، مراسم روز قدس و سخنرانی‌ها را در تک تک روستاها با فریاد مرگ بر اسرائیل برگزار کردیم و عصر شنبه ۱۸ مرداد ۵۹، گزارش برگزاری مراسم در تمام روستاها را در جمع جهادگران مطرح نمودیم؛ از ۱۶آبادی منطقه خنجین، ۳روستا امتیاز بیشتری آوردند.
۱- روستای خنجین به دلیل حضور جمعیت زیاد و سخنرانی آقای جواد محقق،
۲- روستای رکین و حضور زن و مرد در روستا و سخنرانی دکتر نوری به زبان ترکی،
۳- روستای گورچان به دلیل وجاهت و اعتبار بالای شهید عباس پورش همدانی در آنجا و سخنرانی دسته بندی شده ایشان.
این گزارش را که می نوشتم با خود گفتم: با این همه وسایل امروزی -نسبت به آن زمان که چیزی نداشتیم!- آیا امروز هم چنین تظاهرات عمیق و تفکرگرایانه ای در روستاها برگزار می شود؟! و متأسفانه پاسخ «خیر» بود...
امیدوارم بدانیم ضربه انحلال جهاد را از چه ناحیه ای خوردیم!!
این خاطره را از آن جهت که هم روز قدس را معرفی می کرد و هم یادآور حاج عباس و تفکرات مطرح شده درباره قدس بود، بیان کردم.
از خداوند خواهانیم همان طور که امام شهداء و شهداء می خواستند، روزی برسد که قدس از دست اسراییل و آمریکا و انگلیس و زورگویان عالم خارج و در اختیار مسلمانان قرار گیرد و زورگویی و دیکتاتوری بیگانه و آشنا به پایان رسد.
محمد دلگرم – 22 اردیبهشت 1400

مرحومه حاجیه خانم «منصوره پورصمدی» مادر شهیدان گرانقدر «عباس و امیر پورش همدانی» بر اثر کهولت سن شب گذشته به دیار ابدی سفر کرد.
پیکر مرحومه صبح پنجشنبه 16 اردیبهشت 1400 در گلزار شهدای همدان پس از تشییع در قطعه والدین شهدا به خاک سپرده شد.
شهیدان «سردار حاج عباس پورش همدانی» متولد ۱۳۳۵ سال ۱۳۶۷ در ارتفاعات شیخ محمد و  «امیر پورش همدانی» در منطقه عملیاتی جنوب به درجه رفیع شهادت نائل  شدند.

 

از سردار جهادگر شهید عباس پورش همدانی دلنوشته ای خطاب به این مادر صبور به جای مانده است که در ذیل آمده است:

«دلنوشته شهید عباس پورش همدانی درمورد مادر

تاريخ : 1365/11/26

" به مادر عزیزتر از همه دنیا برای من "

 

الان ساعت 9 شب روز سه شنبه 25 بهمن ماه است، یک یا دو دقیقه بیشتر نگذشته که سعید داداشم از همدان زنگ زد و از قول مادرم حال مرا پرسید، سعید گفت: که چون طی چند روز گذشته چند نقطه تهران بمب باران شده مادر خیلی ناراحت است و من آمدم تلفن کنم که خیال او راحت شود، بعد از اتمام تلفن با خود گفتم تا آنجایی که دل و قلمم یاری می کند و آنچه درددل راجع به مادرم هست بر روی کاغذ بیاورم.

 

راستش بعضی وقت ها که به مادرم فکر می کنم او را بسیار تنها و غریب و مظلوم و خودم را بسیار علاقه مند و عاشق به او می بینم. دلم می خواهد همیشه در همه لحظات عمرم در کنار او باشم و خدمتش را بکنم، دلم می خواهد صورتم را به صورتش بچسبانم و هیچ وقت جدا نکنم، دلم می خواهد دائم او را ببوسم، دلم می خواهد هیچ وقت از او جدا نشوم، الان که به اینجا رسیدم دلم پر از شوق دیدارش است و گلویم کم کم گیر می کند، اما اشک هایم که در چشمانم جمع شده یکباره بر روی گونه ها می غلطند و یکی پس از دیگری پایین می آید.

 

پروردگارا " چگونه تورا سپاس بگويم که بهترین ها را در این دنیا به من دادی و از هیچ یک از بهترین ها از من دریغ ننمودی، و از آنجا که بهترین مادر دنیایی من" این جمله را با تمام وجود می گویم: بارها درباره آن فکر کرده ام و او را با مادرهای که دیده ام و اوصافشان را شنیده ام، مقایسه کرده ام " اما هرگز هیچ یک را به بزرگی و عظمت او نیافته ام.

 

همین دو سال پیش، هم کارهای ساختمانی خانه مان را از خراب کردن تا گرفتن نقشه پروانه، وام و تا بردن و آوردن کارگر و بنا و خریدن مصالح و وسایل و بدون استثنا همه چیز را خودش تهیه می کرد، می خرید و می آورد به قول خودش می گفت،با ماشین ماسه می آمدم خالی می کردم و می رفتم با ماشین آجر می آمدم، اینجا را که می نویسم مجسم می کنم که چادر سر می کرد و توی خیابان ها و کوچه ها و بازار رفت و آمد می کرد، با این که کلیه هایش چرک کرده بود چند تا ناراحتی دیگر داشت، پاهایش درد می کرد و ... بی اختیار دلم پر از درد می شود و اشک هایم شروع به باریدن می کند، نمی دان از کارش از زمانی که خودش تعریف می کند، که دختر پوده و قالی بافی می کرده و جهازش را خودش تهیه کرده، تا زمانی که من به یاد دارم و همین حالا که بعضی وقت ها الان هم من از شدت که دلم برایش می سوزد " به او می گویم تو اصلا مریض کار هستی ول کن بابا هیچی نمانده، اما باز ول می کند، راجب کارش که نمی توانم چقدر بنویسیم. فقط همین قدر می دانم و هر چه بیشتر بنویسم، کمتر نوشته ام.

 

لذا، از مهربانیش بگویم حد ندارد، قلبش مملو از محبت و عشق به امت، خدا را، مردم را، فرزندانش را، همسایه ها را اینقدر دوست دارد که حساب ندارد، ما قبلا که خانه نداشتیم صاحبخانه هایمان هیچوقت حاضر نمی شدند از خانه شان برویم، بعد هم به همت او خانه دار شدیم و همسایه ای که می آوردیم دلش نمی خواست از خانه ما برود.

 

و خلاصه فکر نمی کنم از همه کسانی که تا به حال با او زندگی کرده یا را می شناسند یا آشنایی دور یا نزدیک دارند، کوچکترین ناراحتی از او داشته باشد، بلکه بر عکس همه به او علاقه مند و دوستش داشتند.

 

از بینش و معرفتش هر چند که سواد ظاهری ندارد اما همین قدر بگویم که من خود با این که چندین سال درس خوانده ام و تقریبا سنی از عمرم گذشته با این وجود وقتی حرف های او را کنار حرف های خودم می گذارم می بینم که او درست می گوید " نه در این مورد و چند مورد، بلکه در همه موارد، تا به حال هر چه گفته درست بوده و بعضی ها را که من فکر می کردم اشتباه بوده بعدا متوجه شدم که درست بوده است.

 

علاقه اش به اسلام، به امام به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و به حق می توان گفت یک مسلمان واقعی عاشق است، و خلاصه در قناعت و صبر در مصائب و سختی ها، کار و تلاش دوست داشتن و ایثار کردن، کمک به محتاجان، محبت و تربیت فرزندان و اداره کردن خانه معاشرت با مردم، در تنهایی، برای بسیاری از مردم الگو و نمونه است.

 

و اما تنهاییش مرا خیلی آزاد می دهد، از یک طرف دلم می خواهد همیشه در کنارش باشم از طرفی دیگر انجام مسئولیت های سنگین این امکان را از بین می برد، تنها برایش دعا می کنم و آرزو می کنم عاقبت کار مرا خداوند شهادت در راه خودش قرار دهدف تا با این بزرگ در دنیای دیگر بتوانم در کنارش بوده و خدمتش را بکنم.

 

خداوندا تو را به اولیاء و مقربانت قسم می دهم نعمت بزرگ شهادت در راهت را در کنار همه نعمت هایت که به من عنایت کرده ای " عنایت فرما " تا شاید بتوانم دینم را به شهداء گرانقدر انقلاب خونبار اسلامی با بدن پاره پاره و متلاشی و غلطان به خون ادا کنم و در بهشتی که وعده داده ای در جوار رحمت تو با اولیائت و مادر بزرگ عزیزم قرار بگیرم، خداوندا به امام امت صحت و سلامت کامل و طول عمر با عزت تا قیام منجی عالم (عج) و نیز سلامت و طول عمر مسئولین جمهوری اسلامی قدرت و تایید و به رزمندگان نصرت و شهدایمان ترفیع درجه و به اسیرانمان آزادی و به معلولینمان شفا و به جامعه مان روح تقوا و اطاعت محض از ولی فقیه و همچنین مقاومت و استقامت و به دشمنان ذلت و خواری عنایت فرما و به مادر بزرگ من سلامتی و توفیقات بیشتر و عاقبت نعمت های دنیا و عقبی را عنایت فرما.

 

65/11/26 – ساعت 10 شب سه شنبه

روح تاثیر گذاری راهیان نور بر جوانان

وقتی ازابتکارات جوانان آنان روز برای جوانان دراهیان نورگفته می شود.  بی تفاوتی را به جنبش درمی آورد.جوانان ازعملکرد نسل جنگ احساس غرور می کنند. وبرایرانی بودن خود می بالند وافتخار می کنند.وقتی روش جهادسازندگی ویافعالیت مهندسی جنگ  وابتکارات آن برای کشور وانقلاب باز گو می شود . متوجه می شوند کم کار کرده اند وانگیزه کاری آنان ارتقاء می یابد.جوانان می پرسند چگونه به دل دشمن می زدید .خاطره درون دشمن کار کردن رابه آنان ارائه می دهیم. مثل این خاطره :

درعملیات نصر 4  درماووت ودرقله های قشن ؛ که سلسله قشن سه قله داشت. قله اول را پانزده شب بود ازدشمن گرفته بودیم. ولی به دلیل ایستادگی دشمن واز سه طرف تسلط آن به قله های قشن ؛دشمن با آتش توپخانه هایش اجازه ورود رزمندگان را نمی داد.  وچون درقله ها بدون جاده هم نمی شد پیشرفت بلدوزرها از حرکت بازمی ماندند. من ومرتضی قربانی درقرارگاه عملیاتی اسپیدار بودیم.ناگهان دیدیم که بلدوزر از پشت تپه ها  ازسمت جنوب بدون احداث جاده به طرف دشمن در حال حرکت است. مرتضی قربانی گفت : بچه های جهاد رفتند که تسلیم شوند. محکم عرضه شد . بچه های جهادجز مقاومت وایستادگی راهی را طی نمی کنند. سوار موتور سیکلت شدم وخودم را به سرعت به گروهان رساندم .  گفتم چکار می کنید. حاج جعفر خواستان فرمانده عملیاتی گفت: یحی درجزینی راننده بلدوزر پیشنهادی داده که برویم درداخل دشمن . واز آنجا جاده را به طرف نیروهای خودی بزنیم.گفتم کار خوبی است رفتند داخل دشمن. واز غفلت دشمن استفاده کردند.وجاده را ازسمت شمال  به طرف نیروهای خودی احداث کردند. این درحالی بود که دوطرف درگیر بودند.وچون قرارگاه موضوع را دانست از ریختن آتش به اطراف بلدوزر خودداری کرد. اما بالاخره گلوله رد وبدل می شدو ساعاتی بیش طول نکشید که جاده متصل شد. وبسیجیان به طرف دشمن یورش بردند. این روش هم تصمیم از پایین به بالای جهادی ها را وهم اراده وعزم جهادگران را نشان می دهد وهم چگونگی فریب دشمن را به صحنه می کشاند.

یا دانشجویی می پرسد چگونه فی البداهه تصمیم می گرفتنید؟ عرضه می شود . مهندسین با عقل گرایی جبهه را اداره می کردند. مثلا در عملیات والفجر 8 وقتی گزارش رسید . تمام پل ها را دشمن منهدم کرد. مهندس بهروز پور شریف گفت: بهمن شیر را پر کنیم وآب بهمن شیر را به کارون برگردانیم. همه فرماندهان  با این دلیل مخالفت کردند. که جزیره آبادان را آب می برد.

اما مهندس پورشریف با این دلیل که اگر رودکارون سیل  بیاید کشش بیشتر از این آب را دارد گفت : هیچ اتفاقی نمی افتد وشهید اسدالله هاشمی گفت بهروز بروم وبا اشاره بهروز اسدالله هاشمی رفت . وظرف سه روز سد فاطمه زهرا (س) را احداث کردند وآب بهمنشیر را به کارون برگرداند . نه تنها برای آبادان اتفاقی نیفتاد بلکه با این پل سد محکم ساخته شد که دیگر دشمن نتوانست آن را منهدم کند. چون دیگر پل نبود یک دیواره مستحکم  ومنسجم برای عبور ساخته شده بود.

یکی ازجوانا ن پرسید شیرین ترین وتلخ ترین لحظات مرگت را بگو. عرضه شد درقله شیخ محمد که بودیم از یک طرف پناهندگان عراقی گرسنه وتشنه درارتفاع 3-4 متری برف به ما پناه می آوردند. وباید به آنها غذا می دادیم. واطراف ما رزمنده ای نبود.  بهمن مارا از طرف احاطه کرده بود.  وهر لجظه ممکن بود بهمنی  تمام گروهان را زیر خود مخفی نموده وکشتار به راه اندازد. احداث جاده به طرف سد دوکان در حال پیشروی بود.در حالیکه وسطهای جاده؛ قطعه ای از جاده با آتشبار باید کار می شد. شهید پورش همدانی ،بادوستان جهادگر مهندس غنی زادیان و زراعتی با خمپاره ای به شهادت رسیده بودند. دشمن از یال دیگر هجوم آورده وگروهان فتح  درحالیکه هنوز متوجه نبود مشغول احداث جاده بودند.  وقتی بین سنگ ها ی نوک تیزقله برا ی نجات آنان از مسیر دیگری به طرف آنها می رفتم .که صدای ناله ای را می شنیدم که می گفت آب. آب. دیدم یک بسیجی که با گروه شناسایی در آن منطقه پرسه می زده ؛سه روزاست که دربین سنگ ها در حفره ای فرورفته وگرسنه وتشنه هنوز فریادمی زند وکسی اطرافش نیست . وپایش هم شکسته است. برای نجاتش اقدام کردم . بحران عجیبی بود.این بحران ها مارا درمقامت وایستادگی پخته می کرد.

این گفتمان برای جوانان تاثیر گذاری عجیبی را بروز وانگیزه می دهد.

یادی از شهیدحاج عباس پورش همدانی فرمانده تیپ الغدیر همدان

شهید حاج عباس پورش همدانی در ارتفاعات شیخ محمد عراق ودرتاریخ 22/2/1367 درحالیکه  خود با دستگاه آتشبار کار می کردند. با دوستانش جهادیش به شهادت رسیدند. 

 جمله مشهور ایشان این بود. اگر امت و امامت هر دو کنار هم باشند و امت بی‌هیچ کاستی و کاهلی به دنبال امام حرکت کنند، طولی نخواهد کشید که بساط جور و استکبار در زمین برچیده می‌شود. پایان مظلومیت انسان در گرو حرکت یکپارچه امت پشت سر امام است. و این مشکل عمده و اساسی محرومیت انسان در همه تاریخ است.

زمین هیچ وقت بی‌حجت نبوده اما تقریبا همیشه امام بی‌امت بوده و این مشکل بزرگ انسانیت است.

1-اما خواسته : تمام سنگرسازان بی سنگرجهاد سازندگی درسراسر کشورکه درجبهه ها حضور داشتند درخواست دیداربارهبرشان را دارند که بعد از انحلال جهاد این توفیق از آنها سلب شده است.

2-یاد آوری می شود که اگر بخواهند تجربه انقلاب را بنویسند ووقایع جهاد سازندگی  در روستاها ومهندسی جنگ در جبهه ها را ننویسند  این نقص درتاریخ انقلاب اسلامی است وآیندگان حق مطالبه دارند. ترتیبی داده شود تا ردیف اعتباری برای کانون سنگرسازان بی سنگرتخصیص تا این امر مهم صورت پذیزد.

   برای جامانده ای  مثل من هم دعا کنید.

 

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مِيثاقَ اللهِ الَّذِي اَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ"

"سلام بر (امامت وولایت) اي عهد و ميثاق خدا كه خداوند آن عهد را از مردم گرفت و آن را محكم و مؤكد گردانيد"

قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا  لله مثنی وفرادی ثم تتفکروا

موظف شده ام  تاحدیث نفس کنم واین از جهادگر برنمی آید .حدیث نفسِ، هشت یا ده سال جنگ را ظرف 5 دقیقه ازبرترین هدف وبهترین نهاد انقلاب اسلامی, یعنی جهاد سازندگی که شهیدجهادگر حسین مهدوی آراء ؛ آن را (مینیاتور حکومت آقا امام زمان (عج) می دانستند.دراین جلسه راهیان نور روایت کنم.

جهاد سازندگی نهادی که با شروع اردوهای هجرت جهادی؛ خود را برای نجات مستضعفان ایران وسپس جهان آماده ساخت. ؛ سفیری شد وروشنگری کرد. وبا کمیته های گوناگونش بذر انقلاب را به اقصی نقاط کشور وحتی به کشورهای مستضعف جهان رساند. و ساخت وساز ی راه انداخت.که گفتند :ناشدنی ها را شدنی کرد.

جهاد گرانی که با فرهنگ جهادی وبا عمران وآبادی ؛ جایی نماند که از ساخت وساز خود یادگار نداشته و به نشان مردمداری شهرت نیافته باشند.جهادگرانی که برای خدا کارکردند. وبرای خدا کارهایشان را رسانه ای نکردند.جهادگرانی که هرگز درالفاظ نگنجیدند.

جهاد گران قنات هاپاک کردندو چشمه ها را زلال ساختند. .مدرسه هاساختند. آبرسانی هاداشتند .بهسازی روستاهارا شروع کردند. سد سازی کردند . سیلوها را ساختند.جنگ آب هارا رقم زدند.غم های ملت را زدودند. زندگی روستاییان محروم را شیرین کردند.لذت خیراندیشیشان تما م فضای ایران را پر کرده بود. کار گروهی وجمعی را در کشور رقم زدند. آنان بدون هیاهو به جنگ شتافتند؛ با عقلانیت جنگ را اداره کردند.یعنی  جاده می ساختند.خاکریز می زدند.کانال احداث می کردند. پایگاه وباند وسایت می ساختند. پل های عبور کار آنان بود.آب وغذای رزمندگان را ترتیب می دادند. سرویس های حمام ودستشویی  ومنابع آبرسانی وآشپزخانه جبهه ها  به عهده آنان بود . پزشک روستا وجبهه بودند.کار فرهنگی می کردند فیلم پخش می کردند.مستندروایت فتح می ساختند.  روشنگری می کردند. راه های جاده راازتابلوهای عقیدتی نصب می کردند.جلونفوذ دشمن را می گرفتند.فرسنگ ها باخانواده خود فاصله داشته اما خانواده های محرومین را تربیت می کردند. خود سازی ها داشتند.اردو راه می انداختند. ایثار کردند ابتکار به خرج دادند تحقیقات راه انداختند. اولین موشک باسوخت جامد را این ها ساختند. جهاد سازندگی در جنگ از شمالغرب تا جنوب شرق در تمامی خطوط جبهه حضور یافتند وبا ایجاد شش قرارگاه مرکزی وده تیپ مهندسی وپنجاه گردان آماده به کارمهندسی رزمی ؛ وارتباط  دادن دانشگاه ها با شوراهای روستایی اقصی نقاط کشور واصناف واقشار  دست حمایتی ملت را برای رزمندگان تسریع وتسهیل ومدیریت کردند.بازسازی روستاها را به عهده داشتند. شیوه مدیریتی جهادگران زبانزد عام وخاض بود. وجودنهاد جهاد؛ تحول گرا بود.انسان ها را متحول می کرد.خدوم بودند . برادر بودند. رئیس ومرئوس نداشتند. آری جهاد پایگاه اعتماد شده بود. شجره طیبه وبابرکت امام امت شمرده می شد . دست قوی رهبر بود . اما همانطور که دست رهبرم را جانباز کردند . بارها وبارها جهادی وجهاد را هم ترور کردند.

برای جهادی بایداز جوانانی گفت که طرح های نو می دادند. طرح های سازنده.طرح های ابتکاری؛ جهاد سازندگی قرارگاه اقتصادی مقاومتی کشورشده بود. جهاد مرکز اعتماد مردم شمرده می شد.امام خمینی؛تمهید این نهاد را برای جوانان با صدای خوش خودش اعلان کرد.تنها پیامی که در انقلاب هم از قلم امام وهم ازحنجره مبارکش در صدا وسیما به یادگار مانده است.پیام مهم جهاد سازندگی به ملت ایران است.

از ایشان پرسیدند کارفرهنگی  انجام دهیم یا کار عمرانی. فرمود هردو کار باهم انجام دهید. او فرمود از دورترین روستاها شروع کنید. برای هرکاری تقوموا لله را رعایت کنید .

جهادسازندگی با انعطاف کارمیکردو به نظام جمهوری اسلامی اقتدار هدیه میکرد.جهاد سازندگی متکی به خود جوانان ایران بود وروی پای خود ایستادن را یک اصل می دانست. جهادگران تولیدرا مهم ترین  جوهره ایستادگی ومقاومت ملت  درکشاورزی وصنعت می شمردند .جهاد سازندگی با خلاقیت , (مامی توانیم) از پل خیبر وبعثت به ملت هدیه آوردند. و اقتدار را به تاریخ انقلاب اسلامی هدیه دادند. هنوز که هنوزاست همان جوانان آنروز که پیران متجربی شده اند درسکوتی مطلق در جنگ وسیل وزلزله  واربعین و هربحرانی حضوری فعال داشته ومحکم بر سر پیمان خود ایستاده اند.

وهمین اقتدار بخشی  بود که امام رحمه الله علیه تنها نهادی را که اعلام کرد امام زمان (عج) ازآن راضی است این نهاد بود. تشکیلات جهاد همان مشعل همیشه روشنی بود که دربین  جوانان دست به دست می چرخید واز خاموش شدنش ممانعت می کردند. گرچه به نام تکنو کرات  وروشنفکر بیمار؛ برخلاف نظر ولایت فقیه این نهاد را از جامعه کنار زدند.  به کارهای جهادسازندگی حسادت شد. دشمنان  از نهاد بودنشان دل درد گرفتند وبه صورت تشکیلاتی از درخت پر برکت انقلاب پاکش کردند. آری جهاد سازندگی یوسف تشکیلات نظام بود اما اورا به چاه یوسف انداختند . شما جوانان از چاه خارجش خواهید کرد. دوباره از اقتدارشان بهره خواهید برد.

مورخان؛اگر تاریخ انقلاب اسلامی را بدون جهاد سازندگی بنویسند به انقلاب  خیانت کرده اند.  جهادی ها شورا داشتند. ولی رای شورایشان براساس نیاز مردم و زنجیره ی تخصصی از تولید دانش و طراحی و مهندسی منطقه اولویت بندی می شد. نه برا ساس نفر رای .جهادی ها ازقشر پایین به بالا تصمیم می گرفتند.  نه براساس دستوراز  بالا به پایین. جهادی های آنروز کار جمعیشان با قانون (همه باهم) وبرای همه کارکردن شکل می گرفت. آنها دنبال مساوات نبودند . جهادیها عدالت را اصل می دانستند.

جوانان عزیز! ,جهادگرانی داشتیم.که درطول مدت انقلاب در جبهه های حق علیه باطل به شهادت رسیدند.  برخی قبل از جنگ وبرخی  درحین جنگ شهید شدند.وبرخی بعد از جنگ هم به شهادت لبیک گفتند.بعضی هنوز پیکرشان باز نگشته است.همان شهیدانی که به کار جهادیشان عشق می ورزیدند واز کار لذت می بردند.با کارشان, مردم هم لذت می بردند. .باهمین عشق اشک شبانه می ریختند .که شهیدجهاد گر ایرج تیموری گفتند: گوهر اشک دری است بی قیمت. اگر برای غم وغصه محرومین باشد.

 آری ضدانقلاب از کار جهادگران می ترسید.وبه همین دلیل در مناطق محروم شهیدشان کردند.

جوانان عزیز. هم منافقین ازآنها می ترسیدند.و آنهارا به شهادت رساندند. هم دشمن کافر را به ترس ورعب انداختند .بنابر این  شهیدشان نمودند.آری. شهید دادند به خدا سوگند هم شهدایشان  مظلومند وهم خودشان مظلومند وفراموش شده اند. برای شهیدانشان نمی شود صلواتی فرستاد.  

بنده با دستور شهید آیت الله مدنی درکمیته فرهنگی جهاد  ازابتدای تشکیل جهاد سازندگی با تنوع کارهای مختلف فرهنگی واجتماعی وپزشکی ورسانه ای عضو جهاد شده ام . وعلاوه برحضور درجنگ تحمیلی علیه ایران؛ درمدیریتهای جهاد سازندگی، برون مرزی ؛نیز فعال وآخرین بار در تدمر سوریه مجروح وبه عقب برگرداندنم وهنوزدنبال  سعادت شهادت هستم شاید با دعای شما  نصیبم گردد.

چون ازجهاد همدان هستم به نمایندگی ؛به دلیل نزدیکی به مرزغرب ؛ قبل از اعلام رسمی جنگ تحمیلی ؛در سرپل ذهاب حضوریافته و دروز دوم مهر59 با شهادت شهیدان ؛ مهندس سجادی وبیگ زاده ؛حضورمهندسی رابه ثبت رسانده ایم ؛ دوسال در منطقه سرپل ذهاب  وپادگان ابوذر درنقاطی چون بازی دراز وازگله ونفت شهر وقصر شیرین وگیلانغرب فعالیت داشته و تا پایان جنگ یک گردان  ادامه کاررا درمناطق  سر پل ذهاب وتیپ الغدیر همدان از سال 1361درمناطق  سردشت ؛بلفت وپوزلک لک  واسلام آباد ومسیر ربط تا مهاباد  ودولتو وبنی خلف وآلواتان ومسیر سردشت پیرانشهر ؛وهینمال و کوه نوری ومزن آباد سپس دربانه مستقر و در احداث راه های مناطق بانه  مانند سورکوه وآسمان بین وآرمرده وننور  والوت وبوالحسن  ودرعملیات کربلای 10 بیت المقدس 2 ونصر 4 ازچومان  تاماوت واز ماوت  تاشیخ محمد فعال بوده ضمن این که در مناطق جنوب  درعملیات فتح المبین وبستان وهویزه رمضان والی بیت المقدس وخیبر وبدرووالفجر8وکربلای 4وکربلای پنج شلمچه با تمام توان  نقش داشته و100 شهیدتقدیم انقلاب نموده است. بنابراین در راهیان نور برای مخاطبان  وبرای همه مناطق روایت داشته. وهم اکنون نیز دربوالحسن بانه یادمانی با نام شهدای جهاد  همدان ساخته شده است.

معرفی  واژه راهیان نور : دراردیبهشت  1360اولین با رواژه راهیان نور درکمیته فرهنگی جهادسازندگی همدان در اعزام روسای اصناف  وبازاریان  وشوراهای روستایی همدان جهت بازدید از جبهه ها صورت گرفت. که خدارحمت کند آموزگاری به نام سید محمود معصومی این واژه را انتخاب وشهید مدنی آن را تایید  وتابلویی نیز درمنطقه نصب شد که تصویر تابلو به عنوان سند موجوداست.

درباره ی کانون

تشکل (سازمان) مردم‌نهاد «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر»، در سال 1383 با همت هیأت‌امنای آن که متشکل از «347» نفر از فرماندهان و باسابقه‌ترین نیروهای عملیاتی و ستادی «6» قرارگاه (لشگر)، «14» تیپ و «69» گردان مهندسی رزمی و پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس ـ از سراسر کشور ـ بودند، تأسیس گردید و باعث شد این نیروها مجدداً گرد هم آیند.

 

با این اوصاف، «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر» مؤسسه‌ای فرهنگی ـ صنفی در راستای اهداف انقلاب اسلامی است که به منظور حفظ انسجام نیروهای پ.م.ج.ج، تلاش در جهت ادامة راه شهدای جهاد، حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، گرامیداشت یاد و خاطرة شهدای جهادگر و ایثارگران سازمان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد (پ.م.ج.ج) در هشت سال دفاع مقدس، حمایت از ایثارگران جهاد و خانواده‌های ایشان و ترویج فعالیت‌های فرهنگی، علمی و تخصصی این عزیزان، تأسیس شده و فعالیت می‌نماید.

آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه

کاربر گرامی؛ لطفا برای اطلاع از فراخوان‏ ها و اطلاعیه های کانون سنگرسازان بی سنگر عضو شوید.