چاپ این صفحه

چهل روز در فراق فرمانده

 

دلنوشته سردار جهادگر هدایت الله نواب در فراق سردار جهادگر زنده یاد حاج مهدی ورشابی

سردار جهادگر هدایت الله نواب در فراق سردار جهادگر حاج مهدی ورشابی دلنوشته ای را برای سایت سنگرسازان بی سنگر ارسال نمودند که متن آن بدین شرح است: 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خبر رسید که برادر مهدی رفت.

این سفر در انتظار همه ماست، مرگ تعجب ندارد، همیشه در کمین است، تو او را فراموش کنی، او تو را فراموش نخواهد کرد، دیر یا زود می آید و ما را در آغوش خواهد گرفت.

پیش خود گفتم چه زود بود رفتن مهدی!؟

پیام ها و مقالات از راه رسیدند همه در تجلیل و تکریم از او، ستودند و به نیکی یاد کردند. اما آن چیزی که دستگیر انسان در عالم بقا می شود اعمال اوست.

می گویند مبنای پذیرش اعمال انسان نیت اوست. نیت برای خدا پذیرفته است، یعنی یک لحظه از خدا غافل نشدن، نفس کشیدن برای خدا، کار برای خدا، سخن گفتن برای خدا، اندیشیدن برای خداست.

جنگ را دشمن شروع کرد، همه راهی شدند؛

وقتی خطری به سویی حمله ور می شود، مردم برای پناه بردن از خطر دوری می کنند و به سمت و سوی دیگر می روند و جان خود را نجات می دهند.

اما وقتی جنگ شروع شد عده زیادی برای حفظ جان دیگران بسوی خطر رفتند « مهدی هم در این جمع بعنوان جهاد گر حضور یافت،

بی نام و نشان ، وعده ای جز سختی و درد و رنج و مرگ و شهادت به او داده نشده بود

ولوله ای به گوش می رسید که دشمن قصد تصرف آب و خاکمان را دارد و در کنارش جان و مال و دین و ناموس ما را نیز خواهد برد.

 

با دست خالی و در یک شرایط بسیار سخت با دشمن درگیر شدیم.

در مدت کوتاهی پانزده هزار کیلومتر مربع از خاک کشورمان در جنوب و غرب به تصرف دشمن درآمد.

دردی بر سینه همه ملت سنگینی می کرد

در این نبرد سخت ، خلا مهندسی کاملا" مشهود بود.

بچه های جهاد از سراسر کشور به مانند موج دریا رهسپار جبهه ها شدند ، امکانات و تجهیزات و تجارب خود را گسیل داشتند

مسئولیت سخت ترین کار جنگ به اینان سپرده شد، بی امان ، شبانه روزی ، قبل و حین و بعد از عملیات جهادگران جانفشانی کردند

این کار بزرگ و مأموریت خطیر به سازماندهی نیاز داشت

نامداران جنگ، شهیدانی که نامشان را بدون وضو نتوان برد وارد صحنه شدند.

شهیدان: سرداران طرحچی – ناجیان ، رضوی، ساجدی و دیگر عزیزان ، بنیان محکم مهندسی جنگ را طراحی کردند. و کرور کرور جهادگران را از سراسر کشور در گردانها و تیپ ها و قرارگاههای مهندسی سازماندهی کردند.

این نهضت ادامه دار شد، شهیدان و مجاهدان دیگر جایگزین شدند

سرآمد این قافله نور ، سالاری بود بی قرار بنام « مهدی »

 

مهدی تو عزیزی چون سپه سالار مهندسی جنگ بودی و تو را می ستائیم چون معمار و مهندس در جبهه ها بودی ، علی رغم تمام فراز و نشیب ها و کم بودهای دوران سخت دفاع مقدس به مانند کوه استوار به پای انقلاب ایستادگی و جانفشانی کردی و خم به ابرو نیاوردی

آنچیز که تو را در آخرت رو سفید میکند تعریف و تمجیدها نیست

این جملات را بخاطر سالها حضور شبانه روزی در کنارت و در لحظات سخت جنگ که شاهدش بودم می نویسم.

مأموریتهای سخت شبهای قبل و حین و بعد عملیات که مسئولیت آن پشت هر انسان را خم میکرد تـــو استوار و مقاوم دم نیاوردی و تا پـای جان ایثار کردی و گاها" در گوشه سنگر بـه  خـدا پناه می بردی ، بی ریا و با حال پریشان و نگران دعا می کردی، اما امیدوار به مدد الهی و نصرت او

شب های درازی که خواب نداشتی و از فرط خستگی نای ایستادن و راه رفتن برایت نمانده بود و نشسته می خوابیدی و فرصت دراز کشیدن را نمی یافتی.

نگرانیت از برای اتمام یک خاکریز و یک پل و یا سنگر ، کوه را از پای در می آورد ولی تو صبورانه ماندی و کار را بپایان بردی

قلبت تا نزدیک گلویت از نگرانی بالا می آمد ولی نمی مردی. اما دیدم بارها شهید شدی

برادر مهدی همه اینها را خدا دیده و ملائک خدا ثبت کردند.

تمام برف های کوه های بلند غرب و شمال غرب که تو در آن قدم گذاشتی و برای حفظ جان رزمندگان و موفقیت عملیاتها اندیشیدی و آن برفها آب شدند و به  عمق زمین فرو رفتند و در درون رودخانه ها جاری و در برکه ها و دریاچه ها آرام گرفتند ، گواه مجاهدتهای تو بوده اند.

تمام کوهها و سنگ های بلندترین قله هایی که از آن عبور کردی شهادت میدهند که مجاهدی برای خدا در این مسیر در روشنایی روز و شبهای ظلمانی زیر باران و برف ، در سرمای کشنده زمستان پا بر چشم ما گذاشت و برای خدا مجاهدت کرد.

آزادی بخش تو در عالم آخرت شهادت ، آفتاب سرخ و سوزان بیابان های خوزستان و گرد و خاکی که در هنگام مجاهدت بر لباس و صورت ماهت می نشست و تو را از مهدی تشخیص نمیدادیم خواهد بود.

دل نگرانیهای سالیان طولانی همسرت ، بی تابیهای مادرت ، غم انتظار دوستان و نزدیکانت از اینکه آیا تو از این عملیات برخواهی گشت یا خیر سپری خواهد بود برایت در عالم بقا،

برادر ، ای عزیز

من فراموش نکردم که در تپه های الله اکبر در کنار فرمانده بی نظیر مهندسی جنگ شهید طرحچی که به فیض شهادت نائل شده بود بر اثر جراحات ترکش بدنت پاره پاره شد و خونت بر زمین بستان ریخت.

رنگ سوخته و سیاه صورتت ، چشمان قرمز و خون رنگت و صدای گرفته و لب های ترکیده و زخم شده ات در فاو بر اثر شیمیایی دشمن را فراموش نخواهم کرد

خدا میداند که این همه رنجوری و ناتوانی جسمت از برای استقامت و پایداری و ایثارت در هشت سال دفاع مقدس بود؛

شاهد اعمال آدم خداست و همه اینها و هزاران حرف نگفته را او میداند و بی اجر نخواهد گذاشت.

حالا برادر چون نازنین و عزیز ، بعد از سالها تحمل درد و رنج ناشی از آثار و آسیبهای دوران دفاع مقدس ، مظلومانه ، ساکت و با افتخار و سر بلند از جمع ما رفتی و به یاران شهیدت پیوستی و آرام گرفتی بدان که ایثارگریها و مجاهدتها و شجاعتها و فداکاریهای بی نظیرت هیچ وقت از خاطر دوستان و همرزمانت فراموش نخواهد شد.

پریشان خاطـرم را خاطـر محبوب میدانــد               که احوال پریشان را پریشان خوب میداند

جدایی تا نیفتد دوست قدر دوست کی داند            جدایی هـای یوسف را دل یعقوب میداند

روحت شاد و یادت گرامی باد

 

 

آخرین اصلاح در تاریخ 17/10/1400

اشتراک این مطلب

دیدگاه1