♦️صادق از دوران کودکی به گروه مخالفان رژيم شاهنشاهي پيوست. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، برای محروميتزدايی از سيستان و بلوچستان راهی آن دیار شد. اسفند سال 1360 در قالب گروه جهاد سازندگی شيراز به آبادان رفت تا آن طور که در وصیتنامهاش گفته «در دريای بيکران ایثار، گمنام بجنگد و گمنام بمیرد».
♦️علیرغم حضور کوتاهش در واحد مهندسیرزمی جهاد به دلیل لياقت و توانايیهايش، فرمانده مقر پشتيبانی جهاد سازندگی شد.
فرماندهای که مانند بسيجی معمولی لباس میپوشيد، رفتار میکرد، بيل و کلنگ و فرقون دست ميگرفت و نگهبانی میداد. تا اينکه در 23 مهر سال 1364 پس از ساختن سکوی تانک زیر دید و تیر مستقیم دشمن، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
در مطلب پشت جلد کتاب میخوانیم: «انتظار داشتم بگوید که پول موتور را از جیبش به ستاد داده ولی چیزی نگفت. فکر میکرد که من هم مثل بقیه از ماجرای برگرداندن پول موتور به ستاد خبر ندارم. «صبوری» داستان را برایم تعریف کرده بود و گفته بود به هیچکس نگو، چون اگر صادق بفهمد به بچهها گفتهام از دستم ناراحت میشود. شهریور که تَبوتاب عملیات رمضان خوابیده بود، بعد از گذشت هفت ماه از حضورش در جبهه، به زور راضیاش کردیم که برای اولین بار به مرخصی برود. وقتی با صبوری برای گرفتن برگ مرخصی به ستادمان در آبادان رفته بودند، آقای جزایری ده هزار تومان پول به او میدهد و او هم کل آن مبلغ را بابت پول موتور دزدیده شده، به آقای جزایری برمیگرداند و با جیب خالی به مرخصی میرود. صبوری میگفت: "حتی پول کرایه ماشین اش تا فیروزآباد را هم نداشت."»
«آقا صادق»، کتابی است شامل شرح زندگی شهید گرانقدر سیدمحمدصادق دشتی به سبک خاطره نگاری، به قلم محمدرضا حسینی، که توسط کانون سنگر سازان بی سنگر فارس و با همکاری دفتر تاریخ شفاهی جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است.
➕سفارش کتاب: