مدرسه در جنگ

شاید باورتان نشود که بچه های جهاد در آن بحبوحه جنگ و محاصره ، سواد آموزی را فراموش نکردند. سید عبدالحمید نقیب در باره برپایی اولین کلاس درس دانش آموزان در روستای چوئبده اینچنین میگوید: جهادگر شهیدحمیدرضا طالعی وقتی خود را به ستاد جهاد فارس معرفی کرد، گفت من معلم هستم. ایشان را به چوئبده فرستادند، آنجا هم گفته بود من معلم هستم . گفتند: خب شما هم بفرمائید معلمی کنید. ایشان هم گفت: حالا می بینید که چگونه کلاس راه بیندازم!

ایشان با برپا کردن یک چادر میان نخل ها، بچه های دانش آموز منطقه چوئبده و مهاجرینی که از آبادان آمده بودند را جهت ادامه تحصیل ثبت نام کرد. به رحیم صادقی مراجعه کرد و با شرح ماجرا، درخواستی مبنی بر تامین کتاب به ایشان ارائه داد. صادقی هم در جواب ایشان گفته بود:

- ای بابا چه کسی در این شرایط می آید درس بخواند؟

حمید، بعد از اینکه کلاس را با حضور دانش آموزان بر پا کرد، آقای صادقی را به محل کلاس برد. ایشان وقتی دید تعدادی از بچه ها عرق ریزان نشسته و منتظر معلم هستند، ماشین در اختیار طالعی قرار داد و ایشان هم به آبادان رفت و مسئولین آموزش پرورش آبادان هم که عزم حمیدرضا را برای این کار جدی دیدند در تامین اقلام آموزشی به او کمک کردند و با تعدادی کتاب و امکانات مورد نیاز برگشت و اداره کلاس را با همت والای خود ادامه داد.

طالعی چون به حرفه عکاسی آشنا بود همیشه دوربین عکاسی همراهش بود. عکس های زیادی از او به یادگار مانده است. در مواقع عملیات نیز به عنوان عکاس، اسکورت و یا هر ماموریتی که به او محول می شد، انجام وظیفه می کرد.

 

آشنایی با جهادگر شهید حمیدرضا طالعی

حمیدرضا طالعی فرزندعزیز اله، سوم فروردین 1335، در شیراز متولد شد. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و در رشته علوم انسانی دیپلم گرفت. سال1357 برای ادامه تحصیل به کشور ایتالیا عزیمت نمود، یکسال بعد و در جریان اشغال سفارت امریکا در ایران، بواسطه فعالیتهای مذهبی از دانشگاه اخراج می شود و به کشور باز می گردند. سال1360، ازدواج کرد که ثمره آن یک پسر و دو دختر بود. علی اکبر چالیک هم رزم شهید در باره او میگوید:  حمیدرضا  در قسمت تعاون مشغول به کار بود، ولی بسیار اصرار داشت که شب ها با بچه ها به خط مقدم برود و در عملیات سهیم باشد. بلاخره در شب 29 دی 1365، در جریان عملیات کربلای5، که بنا بود قسمتی از دژ سمت کانال ماهی شکافته شود و جاده ای آنجا احداث شود، بر اثر انفجار چند خمپاره در اطراف ما واصابت ترکش های آن، من از ناحیه دست و کمر مجروح شدم و راننده بلدوزرمان از ناحیه گوش زخمی شد و حمیدرضا هم از ناحیه شکم ترکش خورد، جراحت حمیدرضا طوری بود که قسمتی از رودهایش بیرون ریخت، ولی در عین حال مرتب یا حسین(ع) و یا مهدی(عج) می گفتند و همانجا شهید شد.      

                                                                                                               

 شهید در وصیتنامه خود تاکید می کند که:

... فرزندانم را تربیت قرانی کنید، تا راه حسین(ع) و اسیری زینب (س) را بیاموزند.    

... یک سوم پس اندازم را وقف نماز برای خودم می کنم . حدود 10 سال برایم نماز بخوانید.                  

اشتراک این مطلب

نوشتن یک دیدگاه

مطمئن شوید که تمام اطلاعات مورد نیاز و فیلد های ستاره دار را پر کرده باشید. کد HTML مجاز نمیباشد.

درباره ی کانون

تشکل (سازمان) مردم‌نهاد «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر»، در سال 1383 با همت هیأت‌امنای آن که متشکل از «347» نفر از فرماندهان و باسابقه‌ترین نیروهای عملیاتی و ستادی «6» قرارگاه (لشگر)، «14» تیپ و «69» گردان مهندسی رزمی و پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس ـ از سراسر کشور ـ بودند، تأسیس گردید و باعث شد این نیروها مجدداً گرد هم آیند.

 

با این اوصاف، «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر» مؤسسه‌ای فرهنگی ـ صنفی در راستای اهداف انقلاب اسلامی است که به منظور حفظ انسجام نیروهای پ.م.ج.ج، تلاش در جهت ادامة راه شهدای جهاد، حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، گرامیداشت یاد و خاطرة شهدای جهادگر و ایثارگران سازمان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد (پ.م.ج.ج) در هشت سال دفاع مقدس، حمایت از ایثارگران جهاد و خانواده‌های ایشان و ترویج فعالیت‌های فرهنگی، علمی و تخصصی این عزیزان، تأسیس شده و فعالیت می‌نماید.

آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه

کاربر گرامی؛ لطفا برای اطلاع از فراخوان‏ ها و اطلاعیه های کانون سنگرسازان بی سنگر عضو شوید.