چاپ این صفحه

می ترسم اشک مادرم، مانع رفتنم به جبهه شود

خانم عشرت عطوفی مادر شهید محمد جواد کریمی میگوید: از همان روزهای اولی که جنگ شروع شد و اعلام کردند به تعمیرکار احتیاج دارند، محمدجواد به جبهه رفت. به جای رفتن به سربازی، نام خود را در جهاد نوشت.9 ماه در جبهه بود، در این مدت فقط دو بار به خانه آمد. شب می آمد و صبح هم می رفت. می گفت آنجا خیلی کار داریم. دفعه دومی که آمده بود، می خواست مرا هم به آبادان ببرد. می گفت: مادر، عدس و برنج که می توانی پاک کنی، بیا برویم. بار آخری که با هلی کوپتر به شیراز آمد، رفته بود در جهاد شیراز و شب را آنجا خوابیده بود. وقتی پرسیده بودند که امشب که شیراز هستی چرا به خانه نمی روی؟ گفته بود از شیطان می ترسم. می ترسم اشک های مادرم را ببینم و دل نگران شوم و از رفتن خودداری کنم. به هر حال شب را آنجا مانده بود و فردا صبح به جبهه برگشت. همیشه در نامه هایش می نوشت، توقع آمدن از من نداشته باشید. اینجا کارهای زیادی دارم. انشاالله وقتی می آیم که راه کربلا باز شده باشد و با هم به زیارت برویم. نیمه های شب قبل از عید مبعث سال1360 بود که زنگ تلفن به صدا در آمد. گوشی را برداشتم. صدای محمدجواد بود. بعد ار احوالپرسی گفت: گوشی را به پدرم بدهید. گفتم، ایشان با شما قهر است. گفت: چرا؟ گفتم خب شما سه ماه است که نیامدی. گفت: پس فردا که عید مبعث هست می آیم شیراز. نمی خواهد صدای پدر بزنی. انشاالله پس فردا می آیم. این آخرین باری بود که صدای او را می شنیدم.                                                             

جزایری فرمانده مهندسی رزمی جهاد فارس در رابطه با ابعاد وجودی محمدجواد کریمی میگوید: اگر از من پرسیده شود که بنیانگذار مهندسی رزمی در جنگ کیست؟ بنده با تمام قدرت، ایمان و باورخودم، شهید محمد جواد کریمی را معرفی می کنم. ایشان یک نابغه بود. بعنوان برقکار وارد جهاد فارس در منطقه  شد. اما بعدا معلوم شد همه فن حریف است. شهید نمونه یک جهادگر به تمام معنی حاضر در جنگ بود. او معلم ما بود . من افتخار می کنم که بسیاری از از درس ها را در جنگ در حالی که آن موقع 50 ساله بودم از ایشان یاد بگیرم و نیز بسیاری از جهادگران از ایشان درس های فراوانی را یاد گرفتند. در واقع برای ما یک کارخانه ماشین سازی بود. چه ماشین های سبک و چه سنگین . هنگامی که در آبادان در محاصره بودیم هیچ چیز نداشتیم. هیچ ماشین الاتی نداشتیم . تنها سه تا ماشین سبک داشتیم . ایشان بود که در شهر محاصره شده می گشت و لودر و بلدوزر و تانکر آب ، دستگاههای سبک و سنگین سالم و مستعمل و خراب را جمع آوری می کرد و به قرارگاه می اورد . آنها را تعمیر می کرد و به کار می گرفت. روزها در تعمیرگاه ، گرفتار تعمیرو راه اندازی ماشین ها بود . هنری که داشت یکی دو نفر را کنار دست خودش نگه می داشت و می گفت : خوب یاد بگیرید اگر من شهید شدم یا مردم . شما جای من را پر کنید. شب هنگام نیز اولین کسی بود که برگ ماموریت در دست داشت برای رفتن به خظ مقدم . او دریائی بود از همت و غیرت و کار و تلاش.

سردار جهادگر شهید محمد جواد کریمی فرزند علی میرزا، یکم مرداد 1339، در شهرستان یزد به دنیا آمد. پدرش روحانی بود. مقدمات علوم دینی را از پدر آموخت  وتا پایان دوره متوسطه در رشته علوم تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. روز سی ام جنگ وارد آبادان شد و در پنجم آبان 1359، به جهاد فارس در آبادان ملحق شد. این فرمانده دلاور و خستگی ناپذیر سرانجام پس از230 روز ایثار و مجاهدت خالصانه در یازدهم خرداد 1360، حین احداث خاکریز در جبهه فیاضیه آبادان بر اثر اصابت ترکش به قفسه سینه، شهید شد و غم سنگینی بر دل همسنگران خود نهاد. پیکرش را در گلزار شهدای دارالرحمه شیراز به خاک سپردند.

 

منبع : مرکز حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس جهاد کشاورزی استان فارس

 

اشتراک این مطلب