چاپ این صفحه

هیچ شبی ما را لنگ نگذاشتند

بعد از استقرار در آبادان ما دیگر کلا با جهاد فارس کار می کردیم. برای اولین بار آمدیم آنجا یک خاکریز دوجداره زدیم که ترکش به بچه ها نخورد. بعد یک خاکریز دوم زدیم که عراقی ها را فریب بدهیم و آتش شان را آنجا کشاندیم. آنجا جهاد فارس خیلی خوب پشتیبانی می کرد از ما و خداوکیلی هیچ شبی ما را لنگ نگذاشتند. هر شب دستگاه می خواستیم برای خط عقب مان برای سنگرهایمان یا برای تقویت خاکریزها چون آنجا خاکریزها مدام نیاز به تقویت داشت. خاکهای آنجا گل بود و حدود بیست سانت از رویش برمی داشتند و دپو می کردند بعد دوباره شب بعد بیست سانت دیگر خشک شده بود. بعد خود خاکریز را مثلا دو متر برده بودند بالا فردا شده بود یک و نیم تر و نشست کرده بود. بعضی وقتها لودر و بلدوزرها را عراقی ها می زدند یا می تپید. شاید در حدود ده ماهی که ما آنجا درگیر بودیم شاید پنجاه بار بلدوزرمان پشت خاکریز تپید. بلدوزر که توی خاک باتلاقی آنجا گیر می کرد و تلاش می کرد که بیاید بیرون بدتر می تپید و سینه بلدوزر که به زمین می رسید دیگر کار تمام بود و نمی توانست تکان بخورد. دیگر باید الوار و تیر و تخته بیاوری و جلوی بلدوزر را با بیلش بلند می کرد و الوار می گذاشتیم زیرش و بعد عقب را با ریپر بلند می کرد و به همین ترتیب گاهی از سر شب تا صبح درگیر بودند تا در بیاید. گاهی هم نمیتوانستند در بیاورند و استتارش می کردند و فردا شب می کشیدیم بیرون. چون چهارصد متر با دشمن فاصله داشتیم و می زدندش. گاهی اینطرف و آنطرف سنگرهای فریب درست می کردیم و لوله و میله آهنی و اینها می گذاشتیم و بعد چندتا توپ 106 هم شلیک می کردیم، فکر می کردند تانک آنجا مستقر است و شروع می کردند به زدن آنجا و چون ما مواد منفجره و مقوا و چوب ریخته بودیم آتش می گرفت و شب که می شد رادیو عراق می گفت ده تا از تانکهای مزدورهای ایرانی را زدیم. به همین صورت ما اینجا ده ماه جنگیدیم.

راوی: سردار مرتضی قربانی

 

 

اشتراک این مطلب