خاطرات جهادگر خستگی ناپذیر، آزاده سرافراز حاج مرتضی تحسینی-قسمت یازدهم

?برخی مکان های اردوگاه ?

درمانگاه (مستشفی) از طبقه اول قاطع 1 که دارای چند تخت بود به عنوان درمانگاه استفاده می شد و چند پزشک و پرستار ایرانی ( دکتر مجید جلالوند و دکتر بیگدلی و ... در زمینه ی پزشکی و محمد حسین افراسیابی، حسین قماشچی هر دو از زنجان و فرج رحیمی از شیراز در زمینه ی بهیاری و پرستاری از جمله افرادی بودند که سال ها خدمات ارزنده ای به اسرای مجروح ارائه دادند)که به اسارت دشمن درآمده بودند، با این که درمانگاه فاقد هرگونه امکانات اولیه ی پزشکی بود، با جان و دل، به طور شبانه روزی مشغول خدمت رسانی به مجروحین قطع نخاعی و دیگر اسرا بودند.

داروخانه (صیدلیه) داروخانه اتاقی بود در حدود 16 متر مربع که در کنار قاطع 2 قرار داشت و فقط همان روزهایی که پزشک به اردوگاه می آمد، باز بود. چند قفسه داشت، با مقدار کمی دارو و اکثرا داروهایی بود که از خرمشهر به سرقت رفته بود و از تاریخ مصرفشان مدت ها می گذشت! تا جایی که یادم هست در طول چند سال اسارت، از این داروها استفاده می کردیم.

سلول انفرادی (سجن) سلول انفرادی( بعضی مواقع از حمام که ابعادش 3 متر مربع بود.به عنوان سلول انفرادی استفاده می کردند.گاهی سه، چهار نفر همزمان داخل آن زندانی بودند. من هم یک بار در آن زندانی بودم.) که مساحت آن در حدود 14 متر مربع بود، در قسمت شرقی پشت قاطع 3 و کنار آشپزخانه قرار داشت. کف آن کاملا غیر بهداشتی و متعفن بود که تا آخر اسارت شسته نشد. افرادی که از نظر بعثی ها مرتکب خلافی شده بودند، چندین روز بدون آب و غذا و دسترسی به سرویس های بهداشتی در آن جا زندانی می شدند.

مغازه (حانوت) حانوت یا فروشگاه یک اتاق 12 متری بود که در بین قاطع 1 و 3 قرار داشت و دو، سه روز در هفته باز می شد. مسئول حانوت (موقع دادن حقوق همه را زمان بیرون باش در حیاط قاطع می نشاندند و یکی یکی اسامی افراد را صدا می زدند و حقوقشان را می دادند. روزی حقوق ها را که می دادند من به علت جراحتی که از ناحیه ی پا داشتم سرپا ایستاده بودم تا نگهبان چشمش به من افتاد با عصبانیت و فریاد از من خواست که بنشینم. گفتم: پایم درد می کند و قادر به نشستن نیستم. اما او با نفهمی تمام چند بار حرفش را تکرار کرد. وقتی دید توجهی به حرف هایش ندارم نزدیکم شد و با ضربات شیلنگ به جانم افتاد.) که عراقی بود هر هفته یک بار اجناسی را به آن جا می آورد و اسرا ، احتیاجات را لیست می کردند و به همراه مبلغ آن به مسئول خرید (اوایل اسارت هر فردی شخصا برای خرید اقدام می کرد ولی بعدها با توجه به این که خرید فردی دردسرها و مشکلاتی داشت، هر آسایشگاه به پنج شش گروه تقسیم شد و هریک از گروه ها یک مسئول خرید داشت. بعد هم کردند یک نفر که او بر طبق لیستی که گروه ها می دادند، خرید می کرد و تحویل مسئول هر گروه می داد و او نیز بین اعضا تقسیم می کرد) می دادند. او نیز به حانوت مراجعه می نمود و پس از خرید، طبق سفارش، اجناس را به آن ها تحویل می داد. حقوق ماهیانه ( حقوق درجه داران و افسران نسبت به درجه ی زمان اسارت از 4 تا 7 دینار متغیر بود) هر یک از اسرا 5/1 دینار(1500 فلوس)، معادل 32 تا 35 تومان ایرانی بود و از آن جا که نیاز های ضروری اسرا از سوی دشمن برطرف نمی شد، اسرا به ناچار از این حقوق جهت خرید مایحتاج ضروری مانند: شیر خشک، تیغ، مسواک، خمیر دندان و نخ و سوزن استفاده می کردند، بعضی اجناس هم با توجه به قیمت بالا و عدم توان خرید فردی، به صورت دو نفری یا جمعی خریداری می شد. که این عمل را هم خرج شدن می گفتند.( من و حاج محمد شفیع شفیعی هم خرج بودیم و هرچه می خریدیم با هم استفاده می کردیم.)

حمام عمومی و انفرادی اردوگاه عنبر تا مدت ها حمام انفرادی نداشت و یک باب حمام عمومی، تقریبا به مساحت 24 متر مربع با یک رختکن و 6 دوش که سردوش هم نداشتند، در اختیار اسرای هر قاطع بود که در قسمت شرقی هر قاطع قرار داشت. در زمستان که هوا سرد می شد به هر 60 نفر، سه بار آب را گرم می کردند که آن هم خیلی زود سرد می شد. 20 نفر به طور همزمان به حمام می رفتند و با آب بسیار ضعیفی که از دوش ها خارج می شد، سریع می بایست استحمام می کردند و بیرون می آمدند. در طول زمستان برای هر شخص فقط دوبار نوبت استحمام با آب گرم می رسید. در سال های بعد، با اعتراض چند ساله ی اسرا 10-12 حمام انفرادی در قسمت شرقی، ما بین قاطع 2 و3 با بلوک ساخته شد که فقط دارای آب سرد بود. آب اردوگاه توسط تانکر تامین می شد و فقط زمانی که تازه پرشده بود می توانستیم به حمام برویم. اکثر اوقات فشار آب خیلی کم و یا قطع بود. اگر فردی هم به دسشویی می رفت دیگر، دوش ها آب نداشت و یا وقتی دوش هایی که کوتاه تر از بقیه بود، باز می شد، آب به بقیه ی دوش ها نمی رسید. بنابراین افراد سعی می کردند به حمامی که دوش کوتاه تری دارد، بروند.(یک لوله ی 10 سانتی متری پیدا کرده بودم و گاهی اوقات زرنگی کرده و موقع حمام رفتن، آن را به دوش وصل می کردم، طوری که پایین تر از دیگر دوش ها قرار می گرفت و با مکیدن دهانه ی آن، آب خارج می شد و من نیز سریع حمام می کردم و بعد لوله را برمی داشتم تا به بقیه ی دوش ها آب برسد).

آشپزخانه(مطبخ) آشپزخانه بین قاطع 1 و 3 قرار داشت و چند نفر از اسرای ایرانی که به آشپزی (اوایل تاسیس اردوگاه، نیروهای عراقی غذا تهیه می کردند اما بعد، موافقت نمودند که خود بچه ها آشپزی کنند.) آشنا بودند در آن برای اسرای اردوگاه غذا طبخ می کردند. یک ساعت قبل از آمار صبح و بیرون باش( به خارج شدن از آسایشگاه، بیرون باش و به داخل شدن، داخل باش می گفتند)، آن ها را جهت تهیه ی صبحانه از آسایشگاه خارج می کردند و پس از طبخ شام و معمولا نیم ساعت بعد از داخل باش عصر نیز به آسایشگاه برمی گشتند. همچنین به نوبت چند نفر از یک آسایشگاه برای خرد کردن سیب زمینی و پیاز، نظافت آشپزخانه و کارهای دیگر به عنوان نیروی کمکی در اختیارشان قرار داده می شد.

 

 

اشتراک این مطلب

نوشتن یک دیدگاه

مطمئن شوید که تمام اطلاعات مورد نیاز و فیلد های ستاره دار را پر کرده باشید. کد HTML مجاز نمیباشد.

درباره ی کانون

تشکل (سازمان) مردم‌نهاد «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر»، در سال 1383 با همت هیأت‌امنای آن که متشکل از «347» نفر از فرماندهان و باسابقه‌ترین نیروهای عملیاتی و ستادی «6» قرارگاه (لشگر)، «14» تیپ و «69» گردان مهندسی رزمی و پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس ـ از سراسر کشور ـ بودند، تأسیس گردید و باعث شد این نیروها مجدداً گرد هم آیند.

 

با این اوصاف، «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر» مؤسسه‌ای فرهنگی ـ صنفی در راستای اهداف انقلاب اسلامی است که به منظور حفظ انسجام نیروهای پ.م.ج.ج، تلاش در جهت ادامة راه شهدای جهاد، حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، گرامیداشت یاد و خاطرة شهدای جهادگر و ایثارگران سازمان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد (پ.م.ج.ج) در هشت سال دفاع مقدس، حمایت از ایثارگران جهاد و خانواده‌های ایشان و ترویج فعالیت‌های فرهنگی، علمی و تخصصی این عزیزان، تأسیس شده و فعالیت می‌نماید.

آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه

کاربر گرامی؛ لطفا برای اطلاع از فراخوان‏ ها و اطلاعیه های کانون سنگرسازان بی سنگر عضو شوید.