خاطرات سردار جهادگرحاج احمد پیری فرمانده گردان 22 ذوالفقار ستاد پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد سازندگی استان زنجان -قسمت هشتم

✅? گرمای تابستان طارم مانع کار نشد؟

نه. منتها چون کار در موقع نامناسبی شروع شد، آفتاب که به این تیرها می تابید، قیر مقداری نرم می شد، از دل تیر چوبی می جوشید و بیرون می زد. چون قیر توام با اسید بود، تقریبا همه بچه های درگیر در عملیات اجرای شبکه، یک مورد پوست اندازی کردند؛ یعنی سر، صورت و دستشان بر اثر تماس با اسید تیرهای چوبی روسی، بدون استثناء پوست انداخت.
تیرهای سیمانی خطوط انتقال برق را هم خودمان تولید کرده بودیم؛ تیرهای دویست، چهارصد، شش صد، هشت صد، هزار و هزار و دویست کیلویی. شبکه را از سرپرست سد منجیل، از بالای راه دسترسی گرفتیم. برای بالا بردن استحکام شبکه، در فاصله چهار یا پنج تیر چوبی، یکی از تیرهای سیمانی را نصب می کردیم. مشکل ترین بخش کار، بردن تیر به وزن ۱/۲ تن به ارتفاع ۶۰۰ تا ۸۰۰ متری با جاده های کج و معوج بود. بعد از آن می بایست جرثقیل را به بالا می کشیدیم تا آن تیر سنگین را جانمایی بکند. بعد هم نوبت سوار کردن ابزار آلات لازم روی تیر بود.
تقریبا هشت نه ماهی بیش تر طول نکشید که برق را به منطقه آوردیم. تاریخ دقیق افتتاحش یادم نیست. اما این کار، یکی از حماسی ترین پروژه های جهاد در آن مقطع (سال ۱۳۶۱) در کشور بود. هرکس برای بازدید می آمد باور نمی کرد و می گفت که واقعا یک کار حماسی است.
روستاهای دیگر با هماهنگی شرکت برق منطقه ای و با سرعت تمام برق دار شدند، حتی در مدت یک هفته تا ده روز برق یک روستا افتتاح می شد. احداث شبکه برق رسانی به عهده ما و تامین وسایل، بهره برداری و نگهداری به عهده شرکت برق بود. در این فاصله، به کاروان های حج ابلاغ شد که از بچه های نهادهای انقلابی و رزمنده، به عنوان نیروهای خدمه کاروان ها استفاده کنند.

✅? حج قسمت شما هم شد؟

بله. تیرماه ۱۳۶۱ بود. یک روز پشت میز کارم در جهاد نشسته بودم که آقای حاج موسی رابط زنگ زد و گفت که به مکه می روی؟ گفتم که چطوری؟ گفت که کاروانی از ابهر می خواهد برود و یک خدمه می خواهد. خدمه هم باید از نهادها باشد. به جهت آشنایی که با تو داشتم، اسمت را دادم. اگر می آیی بسم الله!
من هم از خدا خواسته، آماده شدم. مقدمات فراهم شد و یکی از خدمه های کاروان شدم. مسئول کاروانمان یک روحانی بود، پسرش معاون اول و آقای حاج موسی هم معاون دوم بود. آقای نورالدین تاران هم با ما بود. خوشبختانه مدینه بعد بودیم و اول به مکه رفتیم. وقتی به آنجا رسیدیم باران سیل آسایی شروع شد. باور نمی کردیم در مکه باران به این شدت ببارد. البته وضعیت عادی شد و مراسم را بجا آوردیم.
ولی با یک شرایط نامناسب در کاروان مواجه شدم. آن زمان، به حاجی ها در هر وعده غذایی جیره مشخص می دادند. متاسفانه فهمیدم از جیره کم می گذارند و از محل سهمیه حاجی ها صرفه جویی می کنند. یعنی از مقدار غذایی که کاروان های دیگر در هر وعده می خورند متوجه شدم. چند بار اعتراض کردم و گفتم این ظلم است که از جیره و سهمیه حاجی ها کم می کنید. بالاخره با پسر رئیس کاروان درگیر شدم. او به رویم کارد کشید و گفت که به تو چه ربطی دارد؟ دوستان هم کمک نکردند.

✅? مدیر روحانی کاروان در جریان بود؟

متاسفانه ایشان در جریان نبود و عوامل دیگر کاروان این کار را انجام می دادند..

✅? بافت قدیمی مدینه باقی بود؟

بله. هنوز بافت قدیمی مدینه، کوچه امام صادق (ع) و محله بنی هاشم باقی مانده بود. حتی درب های چوبی منزل آن حضرت سر جایش بود. کوچه هایش تنگ و باریک بود که دو نفر به زور از آن رد می شدند. چهارشنبه بود که وارد مدینه شدیم. قرار بود که دعای کمیل، شب جمعه پشت دیوار بقیع مثل روال هر سال برگزار شود. کاروان حاج آقا سیوانی صبح پنجشنبه وارد شد. من هم از خدا خواسته، کارهایم را به سرعت انجام دادم. بعد رفتم و یک ضبط صوت تمام اتوماتیک گرفتم که آن مراسم معنوی را ضبط کنم و یادگاری داشته باشم.
ماموران عربستان حساس شده بودند و تمام تلاششان این بود که بهانه ای از ما بگیرند و مراسم را به هم بزنند. خوشبختانه دوستان مراسم را طوری مدیریت کردند که بدون کوچک ترین تنش و با کیفیت بسیار عالی برگزار شد. من هم به طور کامل ضبطش کردم. ساعت یازده و نیم شب بود که همه پراکنده شدند.

✅? بعد از برگشتن دوباره مشغول کارهای برق رسانی شدید؟

بله. چون مسئول کمیته برق جهاد استان بودم، به کارهای اساسی و بر زمین مانده تامین انرژی پرداختیم. اما همین فعالیت ها باعث شد تا تقریبا دو سال از مناطق عملیاتی دور بیفتم.

✅? چگونه دوباره سر از مناطق عملیاتی درآوردید؟

در بهمن ۱۳۶۲ از طریق قرارگاه حمزه اعلام کردند که آماده شوید. ولی این بار تمام ظرفیت پشتیبانی – مهندسی قرارگاه حمزه را فراخوان کرده بودند. به پنج گردان قرارگاه شامل شاهرود، دامغان، سمنان، زنجان و آذربایجان غربی ابلاغیه دادند. قرار شد تیم کوچکی در حد برف روبی، نگهداری جاده، دسترسی به پایگاه های آزاد شده و تامین نیازهای اولیه پشتیبانی در سقز بماند و بقیه به فرماندهی مهندس اشراقی به طرف جنوب حرکت کند. یک تیم کاملا زبده هم از زنجان، با نیروهای کاملا با تجربه و امکانات کامل به فرماندهی حاج کمال الدین جان نثار و دوستان دیگر مثل آقایان سید اصغر مصطفوی (تیرماه سال ۱۳۶۷ در اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نائل آمد)، اسماعیل حسنی (در اثر اصابت ترکش خمپاره ۱۳۶۶/۱۰/۲۴ در ارتفاع گرده رش به فیض شهادت نائل آمد)، منصور حسنلو، رمضان پناهی، کاظم امیدی (در ۱۳۶۳/۴/۱۶ در دهلران به مقام شهادت نائل آمد)، آقای چنگیز خسروی و ... شکل گرفت. ما رفتیم و در ۱۵ کیلومتری جنوب اهواز، در داخل جنگل به استتار تجهیزات مشغول شدیم تا دشمن متوجه چیزی نشود. ده پانزده روز زودتر رسیدیم تا در فرصت مناسب تیم را سازماندهی کرده و منطقه عملیاتی را شناسایی کنیم، محل استقرارمان را بدانیم و وظیفه مان را بشناسیم.در این فاصله که استقرار پیدا می کردیم، جو عاطفی و فرهنگی خیلی خوبی بین بچه ها حاکم شد، حضرت آیت اله موسوی (ایشان از شاگردان برجسته آیت الله بروجردی، امام خمینی، آیت الله حجت و آیت الله داماد بودند. بعد از انقلاب اولین امام جمعه و نماینده حضرت امام خمینی در شهر زنجان بودند و در سال ۱۳۸۱ ه.ش به رحمت حق پیوستند)، سید مجتبی موسوی (نمایندگی امام در سپاه استان ایشان در ۱۳۶۹/۱/۲۱ به رحمت حق پیوستند) و حاج آقا حسنی (مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه در جهاد سازندگی استان زنجان بود که در ۱۳۸۷/۹/۱۷ دار فانی را وداع کرد) هم امدند. یک شب هم دعای کمیل برگزار کردیم. دوستان از نظر معنوی تقویت و برای عملیات آماده شدند.
بعد از آن، جلسات قرارگاهی تشکیل و طرح ریزی عملیات شروع شد که مقدماتش قبلا طراحی شده بود. شاید بیش تر از یک سال بچه های اطلاعات و عملیات کار کرده و منطقه را شناسایی کرده بودند. همه مناطقی که قرار بود عملیات در آنها صورت بگیرد، در مساحت چندین هزار کیلومتر مربع داخل هور (هور یعنی هم نیزار و هم آب) بود، با عمق متوسط آب تا دو متر و پوشش نیزار. تقریبا اوایل اسفند در منطقه مستقر شدیم و قرار بود عملیات اواسط اسفند صورت بگیرد.
طرح عملیات که ریخته شد، محل استقرار ما هم مشخص شد. قرار شد سه راهی فتح محل استقرار گردان ۲۲ ذوالفقار باشد. سپس تقسیم کار شد. ما در فتح جزایر نقشی نداشتیم. چون از نقطه رهایی نیروهای رزمی تا جزیره، ۱۴ کیلومتر آب توام با نیزار بود. کوچک ترین کار مهندسی قبل از عملیاتموضوعیت نداشت. بنابراین، در داخل هور، حتی یک متر هم کار مهندسی انجام نگرفت.
وقتی مرکز گردانمان را در سه راهی فتح مستقر کردیم، تشکیلات پشتیبانی هم بایستی در آنجا قرار می گرفت. جای بسیار بزرگی را به عنوان مرکز گردان در نظر گرفتیم. اولین ایستگاه صلواتی را هم در حجم بسیار بزرگ راه اندازی کردیم که تا اخر جنگ مثل آن تکرار نشد، واقعا بی سابقه ترین ایستگاه صلواتی طول دفاع مقدس بود.

اشتراک این مطلب

نوشتن یک دیدگاه

مطمئن شوید که تمام اطلاعات مورد نیاز و فیلد های ستاره دار را پر کرده باشید. کد HTML مجاز نمیباشد.

درباره ی کانون

تشکل (سازمان) مردم‌نهاد «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر»، در سال 1383 با همت هیأت‌امنای آن که متشکل از «347» نفر از فرماندهان و باسابقه‌ترین نیروهای عملیاتی و ستادی «6» قرارگاه (لشگر)، «14» تیپ و «69» گردان مهندسی رزمی و پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس ـ از سراسر کشور ـ بودند، تأسیس گردید و باعث شد این نیروها مجدداً گرد هم آیند.

 

با این اوصاف، «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر» مؤسسه‌ای فرهنگی ـ صنفی در راستای اهداف انقلاب اسلامی است که به منظور حفظ انسجام نیروهای پ.م.ج.ج، تلاش در جهت ادامة راه شهدای جهاد، حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، گرامیداشت یاد و خاطرة شهدای جهادگر و ایثارگران سازمان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد (پ.م.ج.ج) در هشت سال دفاع مقدس، حمایت از ایثارگران جهاد و خانواده‌های ایشان و ترویج فعالیت‌های فرهنگی، علمی و تخصصی این عزیزان، تأسیس شده و فعالیت می‌نماید.

آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه

کاربر گرامی؛ لطفا برای اطلاع از فراخوان‏ ها و اطلاعیه های کانون سنگرسازان بی سنگر عضو شوید.