خاطرات جهادگر خستگی ناپذیر، آزاده سرافراز حاج مرتضی تحسینی- قسمت بیست و هشتم

تاثیر تئاتر در روحیه ی بچه ها

یکی از جالب ترین و بهترین برنامه ها که بچه ها با آن روحیه می گرفتند، اجرای تئاتر بود و اگر نبود روزگارمان در دیار غربت و اسارت به سختی می گذشت. با تماشای آن می خندیدیم و گریه می کردیم. علیرضا محمدی یکی از بچه های خوب و فعالی بود که در زمینه ی تئاتر خیلی زحمت کشید. قبلا در درمانگاه کار می کرد و چون نگهبان ها از او خوششان نیامده بود از آن جا بیرونش کرده بودند. او تنها کسی بود که قاشق استیل داشت! آن را از درمانگاه آورده بود و هر روز با دستمال به دقت تمیز می کرد و داخل کیسه اش می گذاشت. افرادی مثل حسین کرمی و امیرحسین تروند از همکاران او در تئاتر بودند. روزی علیرضا با کمک چهار، پنج نفر از بچه ها چنان به اجرای احوالات یک خانواده ی شهید پرداختند که همه را تحت تأثیر خود قرار داد. یک نفر لنگ لنگان آمد به صحنه و ما زدیم زیر خنده! بعد که اجرای نمایش جلوتر رفت، مطلب دستمان آمد. وقتی فهمیدیم او پدر یک شهید است، همه گی بغضمان ترکید و شروع کردیم به های های گریه کردن. بچه ها مثل باران بهاری اشک می ریختند و هیچ کس نمی توانست گریه اش را کنترل کند. تا آن زمان من آن قدر گریه نکرده بودم و این نمونه ای از اجرای تئاترمان بود. با آن اجین شده بودیم و جزء لاینفک زندگی مان بود. عراقی ها وقتی دیدند نمی توانیم از تئاتر دست بکشیم، گفتند: حالا که اینطوریه، قبل از اجرا باید نمایشنامه (P.S)رو ببینیم و تو اجراش هم نظارت داشته باشیم. قبول کردیم و از آن به بعد نمایشنامه ها را می دادیم تا بازبینی کنند. مسائل فنی تئاتر با من بود و گاهی وقت ها برای گروه وسایل تئاتر درست میکردم. (از جمله وسایلی که درست می کردم، کلاه نظامی و فانسقه برای نقش افسر عراقی بود) یک بار هم گفتند: مرتضی تو هم باید بازی کنی! گفتم: چیکار باید بکنم؟ هرکاری دوست داری بکن! ما فقط هدفمون اینه که اسرا بخندند و شاد باشند! قبول کردم و رفتم با سینی و دو جارو و تی یک گیتار 5/2 متری درست کردم آوردم در مقابل سن، شروع کردم به زدن! بچه ها با این صحنه که مواجه شدند، همه گی شروع کردند به خندیدن! (تئاتر اگر خنده دار هم نبود، عده ای برای این که دیگران هم بخندند، شروع به خندیدن می کردند!) در حالی که از شدت خنده روده بر شده بودند، از من پرسیدند: مرتضی این دیگه چیه؟! من هم با خنده گفتم: خب گیتاره دیگه! یک بار هم هنگام اجرا دو نفر، نقش انسان های خوب و بد را بازی می کردند که فرمانده آمد و آن را دید و به خیال این که، انسان بد صدام است، گفت: شما تو این نمایش به صدام توهین کردید و منظورتون از انسان بد صدام بوده که اسمش رویه چیز دیگه گذاشتید! گفتیم: نه منظورمون صدام نبوده! ولی حرفمان را قبول نکرد و یکی از بچه ها به اتهام اجرای تئاتر صدام ، شش  ماه در استخبارات عراق زیر شکنجه و ضرب و شتم بود. اکثر تئاترهای ما بدون مجوز و مخفیانه بود. به همین علت گروهی مسئولیت حفاظت و امنیت برنامه را عهده دار بودند و در کنار پنجره های آسایشگاه نگهبانی می دادند که وقتی سربازان عراقی سر رسیدند، اطلاع دهند تا سریعا آسایشگاه به حالت عادی برگردانده شود. یک نفر نیز مسئول و هماهنگ کننده ی نگهبان ها می شد که یکی از آن ها نظرعلی حیدری (سعید)، از زنجان بود.

برگزاری جشن در سالروز فرار شاه

 دی ماه سال 62 سالروز فرار شاه ملعون را جشن گرفته بودیم، یکی از بچه های خوش ذوق عکس شاه را با دماغی دراز و خنده دار کشیده بود و آن را روی دیوار نصب کرده و مشغول اجرای تئاتر بودیم. یکی را هم کنار پنجره به عنوان نگهبان گذاشته بودیم که مراقب اوضاع باشد ولی او که حواسش به تماشای تئاتر بود متوجه آمدن نگهبان نشد. در این هنگام سر و کله ی نگهبان عراقی پیدا شد. وقتی متوجه حضور نگهبان شدیم، فورا عکس را از روی دیوار برداشتیم. اما او که عکس را دیده بود با عصبانیت و با لحن تندی گفت: ون صوره؟ ون صوره؟ (کو عکس؟ کو عکس؟) بدینش به من. گفتیم: عکسی در کار نبوده که! لا انا شفته! ( نه، من با چشم خودم دیدم!) از او اصرار بود و از ما انکار! تا این که دیدیم ول کن نیست، گفتیم: چاره ای نیست بدیم بهش ببینیم چی می شه! هرچه بادا باد! عکس را گرفت و برد پیش سرگرد صبحی (سرگرد صبحی، بعد از سرگرد ناجی آمد. دومین فرمانده اردوگاه و فردی خشن و مکار بود که در مدت چهار سال خدمتش در اردوگاه، از هیچ گونه آزار و اذیت و شکنجه نسبت به اسرا دریغ نکرد.) و نشانش داده و گفته بود، عکسش را کشیده ایم و مسخره اش می کنیم! از قضا عکس شبیه صبحی بود مخصوصا با دماغ درازی که او داشت، شباهتش را بیشتر کرده بود. فرمانده وارد آسایشگاه شد و با غیظ و حالت خاصی گفت: چرا عکس منو کشیدید؟! گفتیم: عکس شما رو نکشیدیم!  نه شماها عکس منو کشیدید! چون امروز سالروز فرار شاه ایران بود، عکسش رو کشیده و جشنی برپا کرده بودیم. ژست نصیحت گونه ای گرفت و گفت: شخصی که مرد، اگه خوب بود خوبی هاشو بگید و اگه بد بود، دیگه کاری باهاش نداشته باشید و فقط بگید خدا رحمتش کنه.  یعنی شما می گید با کارها و جنایت هایی که اون کرده، بگیم خدا رحمتش کنه؟! خب شما کارتون نباشه، خدا قصاصش می کنه! بعد با دستور او، سربازها ریختند تو آسایشگاه و شروع کردند به گشتن کیسه ها، آن ها در آسایشگاه را قفل کردند و هرچه خورد و خوراک بود را با خود بردند و فقط موقع تفتیش چند عدد خرما، با نادیده گرفتن، توسط بعضی از سربازها، داخل چند کیسه باقی مانده بود که به هر کداممان حدود 5 عدد خرما می رسید! از محبوس شدنمان در آسایشگاه سه روز می گذشت که خواهرها (چهار نفر از خواهران امدادگر که در اوایل جنگ به اسارت دشمن در آمده بودند و پس از چهل ماه اسارت آزاد شدند) و افسران قاطع یک نیز دست به اعتصاب غذا زدند. بعثی ها دستپاچه شده بودند و نمی دانستند که چه کنند. آخر سر، عبدالرحمن که خیلی نگهبان خشن، بدجنس و نامردی بود، دست به دامن میرسید شد و او هم به عبدالرحمن پیشنهاد کرد که غذای آسایشگاه 13 رو بدهند تا خواهرها و افسرها  دست از اعتصاب غذا بردارند. در نتیجه غذای ما را دادند و اعتصاب نیز توسط دیگر اسرا شکسته شد.

اشتراک این مطلب

نوشتن یک دیدگاه

مطمئن شوید که تمام اطلاعات مورد نیاز و فیلد های ستاره دار را پر کرده باشید. کد HTML مجاز نمیباشد.

درباره ی کانون

تشکل (سازمان) مردم‌نهاد «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر»، در سال 1383 با همت هیأت‌امنای آن که متشکل از «347» نفر از فرماندهان و باسابقه‌ترین نیروهای عملیاتی و ستادی «6» قرارگاه (لشگر)، «14» تیپ و «69» گردان مهندسی رزمی و پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس ـ از سراسر کشور ـ بودند، تأسیس گردید و باعث شد این نیروها مجدداً گرد هم آیند.

 

با این اوصاف، «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر» مؤسسه‌ای فرهنگی ـ صنفی در راستای اهداف انقلاب اسلامی است که به منظور حفظ انسجام نیروهای پ.م.ج.ج، تلاش در جهت ادامة راه شهدای جهاد، حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، گرامیداشت یاد و خاطرة شهدای جهادگر و ایثارگران سازمان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد (پ.م.ج.ج) در هشت سال دفاع مقدس، حمایت از ایثارگران جهاد و خانواده‌های ایشان و ترویج فعالیت‌های فرهنگی، علمی و تخصصی این عزیزان، تأسیس شده و فعالیت می‌نماید.

آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه

کاربر گرامی؛ لطفا برای اطلاع از فراخوان‏ ها و اطلاعیه های کانون سنگرسازان بی سنگر عضو شوید.