خاطرات جهادگر خستگی ناپذیر، آزاده سرافراز حاج مرتضی تحسینی-قسمت بیست وهفتم

?ترک نماز?
به دلیل اوقات فراغتی که در اسارت بوجود آمده بود بعضی از دوستان به خواندن نمازهای فراموش شده ی خود مشغول می شدند و عده ای نیز وسواس به خرج داده و تمام نمازهای خود را دوباره قضا می نمودند. ساعت حدود سه و نیم عصر بود، تازه مشغول خواندن نماز قضا (احتمالا مشغول خواندن نماز قضا بودم چون در اسارت همیشه نمازها اول وقت خوانده می شد)شده بودم که دو نفر از دوستان آمدند و پشت سر من به نماز ایستادند. در وسط های نماز بودیم که در فلزی آسایشگاه با صدای آزار دهنده ای که داشت باز شد و فرمانده به همراه نگهبانان وارد شدند. همین که چشمشان به ما افتاد همه را کنار کشیدند و یکراست به طرفمان آمدند. فرمانده از شدت عصبانیت نعره ای زد و و گفت: اترک الصلاه، اترک الصلاه! (نمازت رو ترک کن، نمازت رو ترک کن!) (با ورود فرمانده یا افسر بلندپایه ی عراقی، اسرا می بایست دست از هر عمل و فعالیتی می کشیدند و سرپا می ایستادند. در ضمن نماز خواندن در آسایشگاه مقابل چشم عراقی ها آن هم به جماعت جرم داشت.) یکی نمازش را شکست ولی ما دو نفر اعتنایی نکردیم و همچنان به خواندن ادامه دادیم. رکعت آخر و در تشهد بودیم که هلمان دادند و از حالت نماز خارج شدیم! بعد فرمانده با فریاد به ما گفت: اطلع بره! (برید بیرون) و دستور داد نگهبانان عراقی، ما را از آسایشگاه خارج کردند و به سلول انفرادی انداختند. هنگام غروب بود که آمدند و ما را پیش فرمانده، در حیاط قاطع بردند. فرمانده رو کرد به آن اسیر و گفت:من بعد وقتی گفتم نمازت روترک کن، باید ترک کنی! فهمیدی؟ جواب داد: نعم سیدی! او که رفت، فرمانده در حالی که ابرو در هم می فشرد، با حالت غیظ به من گفت: مگه نگفتم نمازت رو ترک کن؟ چرا ترک نکردی؟ اعتراض کردم و گفتم: من با این وضع پام به زحمت بلند شده بودم و نماز می خوندم، فقط سلام نمازم مونده بود. اگه یه کم صبر می کردی تموم شده بود! دوباره با توپ و تشر حرفش را تکرار کرد و گفت: از این به بعد هر وقت گفتم نمازت رو ترک کن، باید ترک کنی! بعد، از من خواست زود بروم به آسایشگاه.

?گلوله ای که از گوش یکی از اسرا خارج شد?
یکی از بچه ها (عبدالمطلب رشیدی از بچه های شیراز بود) تیر به زیر گوشش خورده بود و همیشه درد داشت و رنج می کشید. چندین بار پیش پزشک عراقی و بیمارستان رفته بود ولی نتیجه نداشت. دکتر به او گفته بود به هیچ عنوان نمی توانیم گلوله را خارج کنیم و درصورت خارج شدن امکان این که شنوایی ات را از دست بدهی زیاد است. با وضع بدی که داشت اسمش را در لیست تعویض اسرا نوشتند. چند روز مانده بود به تعویض که آن شب، بچه ها برنامه ی دعا برگزار کردند و متوسل شدند به ائمه ی معصومین علیهم السلام که خداوند او را شفا دهد. همه دعا کردند و گریستند! فردای آن روز با زخمش ور می رفت که ناگهان گوش او درد گرفت و خون و عفونت زیادی از آن خارج شد و گلوله ای که پزشکان قادر به خارج کردن آن نبودند از درون گوشش بیرون آمد.

? رویای صادقانه ?
هادی کیسه انفرادی اش را از روی دیوار پایین آورد و پس از این که وسایل داخلش را بیرون ریخت، شروع کرد به تقسیم آن، بین دوستان! این کفش مال تو! این پیراهن مال تو! این شلوار مال تو! این ... در آخر کیسه را هم داد به یکی! همه را که پخش کرد، بچه ها که از این کار او متعجب شده بودند، گفتند: پس خودت؟! گفت: بهتون می گم! یعنی چی؟! می گم دیگه! هادی به آرامی نشست و مشغول صحبت با بچه ها شد. ساعت 2 بعدازظهر بود که قفل های فلزی در آسایشگاه به صدا درآمد. در این هنگام در باز شد و نگهبان عراقی داخل شد و صدا زد: هادی بشارتی؟! گفت: بله! بیا برو بیرون. هادی با خوشحالی گفت: بچه ها من رفتم. بچه ها که بهت زده شده بودند، گفتند: هادی هادی، کجا؟! به ایران! فردای آن روز بود که رفتم پیش حسین مینایی. درحال صحبت کردن بودیم که با لهجه ی شیرین مشهدی اش به من گفت: مرتضی دیدی هادی رفت؟ گفتم: آره! الحمد الله تو همون زمونی که امام زمان(عج) بهش گفته بود رفتا! - با تعجب پرسیدم گفته بود؟! مگه نمی دونستی؟ نه نمی دونستم! راستی به شما نگفتم؟ نه نگفتی! گفت: تو بیمارستان، هادی حضرت مهدی(عج) را در خواب می بیند و امام به او می فرمایند: هادی تو خوب می شوی و فلان تاریخ و ساعت برمی گردی به ایران! (هادی دقیقا در همان زمان وعده داده شده، بعد از یکی، دو سال اسارت، با تعویض اسرا، به ایران برگشت و تا روز موعود به جز مینایی و دو، سه نفر دیگر، کسی از ماجرا خبر نداشت!) تو باید غذایت را بخوری تا خوب شوی! بعد از تعریف این خواب به شوخی به حسین مینایی گفتم: نامرد لااقل می گفتی هادی رو خوب می دیدم! زحمتشو تو بیمارستان من کشیدم، خوابشو به شما تعریف می کنه؟!

 ? سرودهای ضد انقلابی ? 
از جمله کارهایی که عراقی ها برای به ابتذال کشاندن اسرا انجام می دادند، پخش انواع ترانه های مبتذل خواننده های ایرانی و خارجی و سرودهای ضد انقلابی توسط بلندگوهای پشت سیم خاردار بود که بعدها داخل آسایشگاه ها هم کار گذاشتند. صدای سرسام آور بلندگوها، سوهان روحمان شده بود و به محض این که شروع می کردیم به خواندن دعای کمیل و سایر ادعیه، ترانه ها پخش می شد و تا ساعت یازده، دوازده شب نیز ادامه داشت. بلندگوها به صورت چهارگوش بود و در بعضی از آسایشگاه ها بچه ها با ابر داخل بالش قالبی درست کرده بودند که وقتی داخل بلندگو می گذاشتند، شصت، هفتاد درصد صدا کم می شد. ولی آشنایی من به مسائل الکتریکی (چون به مسائل الکتریکی وارد بودم، به هر آسایشگاه که منتقل می شدم بچه ها می گفتند: تحسینی هر جا که باشه، اون جا مشکل برقی نداره.) باعث شد، از روش دیگری برای قطع صدا استفاده کنم. به این طریق که به وسط دو سیم بلندگو، یک اتصال کوتاه وصل کردم و این را هم می دانستم که چون مسیر سیم بلندگو طولانی است عراقی ها به سیستم صوتی یک ترانس هم وصل می کنند تا اگر اتصال کوتاهی رخ داد، دستگاه خراب نشود. سنجاقی را بین دو سیم بلندگو متصل کرده و نخ بلندی به سنجاق بستم طوری که از آن آویزان باشد. با این حالت صدا کاملا قطع می شد و به دعا و کارهای دیگرمان می پرداختیم. وقتی هم نگهبان را درحال آمدن به سمت آسایشگاه مشاهده می کردیم، نخ را به پایین می کشیدیم و با قطع شدن اتصال مجددا صدا پخش می شد. وقتی نگهبان وارد شده و می دید صدا هست برمی گشت و دوباره سنجاق را وصل می کردیم و صدا قطع می شد.

اشتراک این مطلب

نوشتن یک دیدگاه

مطمئن شوید که تمام اطلاعات مورد نیاز و فیلد های ستاره دار را پر کرده باشید. کد HTML مجاز نمیباشد.

درباره ی کانون

تشکل (سازمان) مردم‌نهاد «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر»، در سال 1383 با همت هیأت‌امنای آن که متشکل از «347» نفر از فرماندهان و باسابقه‌ترین نیروهای عملیاتی و ستادی «6» قرارگاه (لشگر)، «14» تیپ و «69» گردان مهندسی رزمی و پشتیبانی جنگ جهاد سازندگی در دوران دفاع مقدس ـ از سراسر کشور ـ بودند، تأسیس گردید و باعث شد این نیروها مجدداً گرد هم آیند.

 

با این اوصاف، «کانـون سنگرسازان بی‌سنگر» مؤسسه‌ای فرهنگی ـ صنفی در راستای اهداف انقلاب اسلامی است که به منظور حفظ انسجام نیروهای پ.م.ج.ج، تلاش در جهت ادامة راه شهدای جهاد، حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، گرامیداشت یاد و خاطرة شهدای جهادگر و ایثارگران سازمان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد (پ.م.ج.ج) در هشت سال دفاع مقدس، حمایت از ایثارگران جهاد و خانواده‌های ایشان و ترویج فعالیت‌های فرهنگی، علمی و تخصصی این عزیزان، تأسیس شده و فعالیت می‌نماید.

آخرین مطالب

عضویت در خبرنامه

کاربر گرامی؛ لطفا برای اطلاع از فراخوان‏ ها و اطلاعیه های کانون سنگرسازان بی سنگر عضو شوید.