چاپ این صفحه

آزادسازی خرمشهر آرزویی از روز اول جنگ

سایت سنگرسازان بی سنگر به مناسبت سالروز آزادسازی خرمشهر در مصاحبه ای اختصاصی با مهندس محمود حجتی از فرماندهان پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی به بررسی ابعاد عملیات بزرگ بیت المقدس و نقش جهاد اصفهان در این عملیات پرداخته است. 

 

لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید چگونه به جبهه ها رفتید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. من محمود حجتی هستم. در ابتدای جنگ در سپاه پاسداران نجف آباد بودم. چند ماهی را آنجا بودم. در ابتدای جنگ این بحث بود که ظرف مدت کوتاهی جنگ تمام می شود. هر کسی که نرفت سر سفره دفاع مقدس، محروم می شود. بحث سر این بود که عاشورای همان سال اول جنگ کربلا را می گیریم و جنگ تمام می شود.

من از سپاه اصرار داشتم به جبهه بروم که می گفتند چون مسئول آموزش هستی بایستی بمانی و نیروها را آموزش بدهی.

ساعت 2 بعد از ظهر یکی از روزها در حین شنیدن اخبار بودیم که خبری در مورد خرمشهر پخش شد. یکی مرحوم آیت ا... خلخالی در مصاحبه ای از خرمشهر اعلام کرد اینجا وضع خراب است و نیروها برای کمک بیایند. دیگری مصاحبه شهید احمد حجتی برادر بزرگ بنده بود که از روزهای اول جنگ حرکت کردند برای منطقه و به کردستان رفته بودند و از آنجا به خرمشهر رفته بودند و جهاد را با همراهی چند نفر از بچه های جهاد که شهید پارسا، شهید عبدالحسین جلالی، شهید علی ایمانیان و... راه اندازی کرده بودند و به فعالیت در زمینه های مختلف مشغول شده بودند.

پس از این مصاحبه ها، بنده عزمم را جزم و به سمت جبهه ها حرکت کردم. ما تا آمدیم رسیدیم به خرمشهر و آبادان یک هفته طول کشید. اول می خواستیم از جاده اهواز – آبادان برویم که گفتند جاده اشغال شده است. بعد تصمیم گرفتیم از جاده ماهشهر برویم که گفتند آنجا هم اشغال شده است. مجبور شدیم با لنج 36 ساعت از هور از ماهشهر راه افتادیم و به بهمنشیر رفتیم.

آنجا مثل بقیه بچه ها هر کاری از دستمان بر می آمد انجام دادیم تا اینکه بعد از مدتی بحث خاکریز زدن و مهندسی پیش آمد.  من مسئولیت یکی از محورهای مهندسی جهاد اصفهان در آبادان را داشتم و بعد از شهادت مسئولین از احمد حجتی، اکبر فتاح و... تقریبا همزمان با عملیات فتح المبین من مسئولیت جانشینی فرمانده گردان (البته آن زمان گردان نبود بلکه به عنوان جهاد نجف آباد معروف بود) را بر عهده گرفتم.

 

  • آیا شما رشته های مهندسی را خوانده بودید یا بنا بر دلایل دیگری به این سمت آمدید؟

البته بنده رشته مهندسی نخوانده ام و حتی آشنایی با دستگاه های مهندسی نداشتم، ولی ضرورت ها ایجاب می کرد که به این سمت برویم. حتی در آبادان ما اولین خاکریزها را در کوی ذوالفقاریه با یک سری دستگاه که از دشمن به غنیمت گرفته شده بود، زدیم؛ دشمن آن زمان از بهمنشیر عبور کرده بود تا آبادان را محاصره صددرصدی بکند، که آنجا روی بهمنشیر نتوانست عقب نشینی کند، و نیروهای ما تک زدند و آنها را منهدم کردند، یک سری ماشین آلات آنجا ماند که آنها شد ابزار مهندسی ما. کار خاکریز و سنگر و... آنجا شروع شد که اولین شهید جهاد نجف آباد هم می توان گفت شهید شیردم بود که 3 برادر بودند و در عملیات های مختلف شهید شدند. آنجا شهید بیژن شیردم اولین شهیدشان بود. بعد از آن آبادان واقعا 330 درجه محاصره بود، هیچ نوع امکانات مهندسی وارد شهر نمی شد، حتی نیرو نمی توانست بیاید. چون خط زمینی نداشتیم توسط لنج و قایق و بعضی وقت ها با هلی کوپتر تحویل مجروحین یا انتقال امکانات بود.

چون بحث ما عملیات بیت المقدس است از آن عبور می کنم.

 

  • در عملیات بیت المقدس چه عنوانی داشتید؟

در عملیات بیت المقدس من فرمانده گردان نجف آباد بودم. چون اکبر فتاح شهید شد در عملیات فتح المبین، پس از آن مسئولیت به دوش ما بود.

 

* قبل از عملیات بیت المقدس، آیا آزاد کردن خرمشهر نیت اصلی عملیات بود یا با اهداف دیگری آغاز شد؟

من فکر می کنم عملیات فتح یا آزادسازی خرمشهر از همان روز اول جنگ شروع شد. یعنی یک موقع حفظش مطرح بود و بعد از اینکه سقوط کرد، بچه هایی که مخصوصا در آبادان و خرمشهر بودند، برایشان خرمشهر شده بود یک نماد ویژه. خرمشهر اگر آزاد نمی شد ولی همه کشور آزاد می شد، شیرینی نداشت. یکی از مراحلی که من فکر می کنم به آزادی خرمشهر منجر شد عملیات ثامن الائمه بود که در اصل شکست حصر ابادان بود ولی یک گام به فتح خرمشهر قدم برداشتیم. یعنی ما بایستی حصر ابادان را می شکستیم تا بتوانیم وارد فتح خرمشهر شویم. دشمن آن طرف کارون بود، آماده بود جاده ها را قطع کرده بود و امکان پشتیبانی وجود نداشت. حتی جاده وحدت یا جاده شهید شهشهانی هم که زده شد، و دستور امام که فرمودند «حصر آبادان بایستی شکسته شود» من فکر می کنم جاده شهید شهشهانی که بعدها به جاده وحدت مشهور شد،وقتی آن جاده زده شد و ما امکانات را آوردیم داخل آبادان و جبهه کاملا یک خط شد، این یک گام برای فتح خرمشهر بود. وقتی این جاده زده شد و این امکانات وارد شد دشمن پل خرمشهر را منهدم کرد. یعنی ناامید شد و گرنه تصمیم داشت محاصره را در یک مقطعی تمام کند، آبادان سقوط کند و از این پل هم عبور کند.

در گام بعدی که بحث فتح خرمشهر بود من فکر کنم که حتی عملیات طریق القدس و حتی عملیات فتح المبین گام هایی بود که برای آزادی خرمشهر برداشته شد. یعنی وقتی عملیات طریق القدس انجام شد، بستان آزاد شد و بین جبهه دشمن فاصله افتاد. قبل از آن دشمن خط مستقیمی داشت از اهواز بود تا فتح المبین و حتی هورالعظیم داخل منطقه دشمن بود. دشمن داخل منطقه مرزی ما جاده و خاکریز داشت. وقتی که شکاف باز شد و فاصله ای بین خط مقدم و عقبه اش به طریقی آن طرف هورالعظیم عقب رانده شد، خودش یک گام برای فتح خرمشهر بود. حتی در عملیات فتح المبین، وقتی که دشمن آخرین نقطه خرمشهر، به اصطلاح جنوب غربی ما بود از نظر سوق الجیشی وقتی می خواستیم منطقه فتح المبین را آزاد کنیم، جاده اندیمشک – اهواز زیر دید خمپاره و توپ دشمن قرار داشت و کاملا جاده بسته بود. ما وقتی منطقه فتح المبین را فتح کردیم، در واقع عقبه مان را تامین کردیم. پس می شود گفت این ها گام هایی بود برای فتح خرمشهر. طراحی ها هم به طریقی بر همین مبنا بود که خرمشهر زمانی می تواند آزاد شود که عقبه تامین بشود. اگر دشمن منطقه ای که در عملیات فتح المبین آزاد شد را در عملیات بیت المقدس دستش بود قطعا شاید این موفقیت به دست نمی آمد.

خود عملیات بیت المقدس و سایر عملیات های زنجیره ای در واقع نقطه عطفی در تاریخ جبهه و جنگ ما محسوب می شود. اتفاق و اتحادی که بعد از سقوط بنی صدر داشتیم را قبلش نبود. حداقل وحدت نبود، حالا اگر بگوییم اختلاف نبود؛ حداقل وحدت هم نبود. نیروها متفرق بودند و فرماندهان مختلف. من در اینجا می توانم نقطه عطفی دیگری را عنوان کنم که بایستی با سایر جریانات کنار هم چیده شوند؛ یکی شهادت شهدای هفت تیر و شهید بهشتی(ره) تاثیر روحی و روانی برای بچه های ناب و پاک جبهه گذاشت. اثر خون شهدا در این عملیات بسیار بود. خود عزل بنی صدر و آن اتفاقات باعث اتحاد بین نیروها شد که نیروهایی خط مقدم جبهه بودند. اولین عملیات هم «خمینی روح خدا، فرمانده کل قوا» بود که در دارخوین که یک عملیات کوچک بود، انجام شد و این بعد از داستان هفت تیر و عزل بنی صدر اتفاق افتاد. نقطه عطف دیگر شهید صیاد شیرازی بود. وقتی که شهید صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش شد، نقش اول را در اتحاد بین ارتش و سپاه داشت. اولین عملیاتی هم که با اتحاد و اتفاق انجام شد عملیات طریق القدس بود، هر چه این عملیات های زنجیره ای پیش می رفت این اتحاد بیشتر می شد به طوری که مثلا در فتح المبین، یا بیت المقدس در قرارگاه کربلا شهید صیاد به عنوان فرمانده نیروی زمینی و سردار محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه فرماندهی مشترک داشتند. در قرارگاه ها یک ارتشی بود، یک سپاهی و از جهاد هم یک نماینده وجود داشت که مسئولیت مهندسی این عملیات هاکه  کلا بر عهده جهاد بود را هدایت کرد. از سطوح بالای فرمانده لشکر تا آخرین رده بود. مثلا ما خودمان وقتی یک لودر داشتیم یک سرباز می گذاشتیم، یک بسیجی و یک جهادگر. این لودر را تحویل این سه نفر می دادیم. وقتی این اتفاق افتاد مصداق یدا... مع الجماعه می شد و فتح و پیروزی به دست می آمد.

 

* شما کی جذب جهاد شدید؟

من همان زمان که وارد جبهه شدم چون برادر شهیدم احمد آقا و آقای حجتی که الان وزیر جهاد کشاورزی هستند، در جهاد بودند، اولین ملاقاتم هم با ایشان بود و به این ترتیب بچه جهاد شدیم. رفتیم سراغ کارهای مهندسی

 

* در عملیات بیت المقدس کدام محور در مرحله اول عملیات به شما واگذار شده بود؟

به نظر من عملیات فتح المبین و بیت المقدس از نظر مهندسی یک عملیات بودند. ما عملیات فتح المبین که در منطقه دشت عباس و دالپری وارد شده بودیم عملیات تمام شده، نشده به ما اعلام شد که به منطقه عملیاتی بیت المقدس برویم به نحوی که خیلی از بچه های ما حتی رزمی ها به مرخصی نرفتند. به ما ماموریت اولیه داده بودند که بایستی به طرف حمیدیه در محور فرسیه بروید با تیپ ثارا... سپاه. رفتیم آنجا مستقر شدیم، یک اورژانس زدیم و شروع کردیم به خاکریز زدن برای اینکه جبهه را آماده عملیات کنیم. ظرف یک هفته در آنجا خاکریز زدیم، حدود 7 تا 8 کیلومتر آن طرف کرخه خاکریز زدیم. چون بچه های جهاد نجف آباد با تیپ امام حسین(ع) و بچه های اصفهان کار می کردند، سردار شهید حسین خرازی اصرار داشت بچه های نجف آباد بیایند با تیپ امام حسین(ع). ما هم ماموریت پیدا کردیم به تیپ امام حسین(ع)، یک حمل و نقل و جابجایی از منطقه فتح المبین و دشت عباس به حمیدیه و فرسیه داشتیم؛ حالا بایستی یک حمل و نقل دیگر می کردیم و به دارخوین می رفتیم. محوری که وارد عمل شدیم محور دارخوین با تیپ امام حسین(ع) با فرماندهی سردار شهید حسین خرازی بود.

 

* در محور دارخوین بچه های جهاد فارس هم فعال بودند؟

آنجا چند تا قرارگاه داشتیم. قرارگاه نصر، قرارگاه قدس، قرارگاه فتح و قرارگاه فجر داشتیم که در چهار محور مشغول به فعالیت بودند. بچه های جهاد فارس با قرارگاه فجر همکاری داشتند. ما قرارگاه فتح بودیم که تیپ امام حسین(ع)، تیپ نجف اشرف، تیپ کربلا و دو گردان از جهاد اصفهان بودند که شهید حسین شرکت، شهید احمد دادخواه هم در آنجا بودند. همراه بچه های تیپ نجف و تیپ کربلا بچه های جهاد اصفهان بودند و بچه های جهاد نجف آباد همراه تیپ امام حسین(ع) در عملیات شرکت کردند. بچه های جهاد فارس هم در قرارگاه فجر با تیپ حضرت رسول(ص) همکاری می کردند.

 

*             چقدر فکر می کردید این عملیات موفق خواهد بود؟

یادم هست با شهید اکبر فتاح همین کارخانه نورد فولاد اهواز، دشمن تقریبا دب حردان بود، ما پل نورد که روی راه آهن بود، دیدیم تابلویی زده 125 کیلومتر تا خرمشهر. در ذهن ما این سوال پیش آمد که آیا روزی به خرمشهر خواهیم رسید؟

یادم هست شب بود، خاکریز زدیم صبح برگشتیم با شهید اسفندیار منجمی راننده بلدوزر که من می توانم بگویم حداقل نقش یک گردان مهندسی در آن مقطع را داشت که بعد فرمانده گردان مهندسی تیپ کربلا شد، شب خاکریز زده بودیم صبح داشتیم بر می گشتیم پمپ بنزین ایستگاه هفت، اول جاده آبادان اهواز یک پمپ بنزین بود که داغون شده بود. به شهید منجمی گفتم می آیید برویم اهواز و بیاییم. از اینجا با ماشین یک ساعت راه است. گفت نامرده هر کی نیاید! به هر حال اینها در ذهن ها یک آرزو بود. ولی خوب به حول و قوه الهی با اخلاص و گذشت و شهادت و صفا و صمیمیت این پیروزی ها تحقق پیدا کرد. نکته جالب توجه این است که تاریخ بشریت، تاریخ جنگ ها دارد، هیچ متجاوزی نتوانست در سرزمینی باقی بماند. که همین جا بنده عرض می کنم که قطعا انشاءا... اسرائیل هم نابود خواهد شد.

به هر حال هر ایرانی در قلبش این بود که بایستی یک روز خرمشهر از دست دشمن پس گرفته شود. آن دشمنی که آمده بود خودش می دانست که بایستی یک روز از این شهر برود و اینجا هم برای او نیست.

 

* برگردیم به مرحله اول عملیات که به حول و قوه الهی رمز «یا علی ابن ابیطالب(ع)» گفته شد و عملیات شروع شد. شما از کجا شروع کردید؟

همانطور که گفتم ما به محور دارخوین رفتیم. اولین کار این بود که یکی استقرار و جابجایی امکانات بود. امکانات ما هم طوری نبود که مثلا روی شانه بگذاریم و سوار اتوبوس کنیم و برویم. ماشین آلات سنگین لودر و بلدوزر و سایر تجهیزات بود که بایستی با وسایل سنگین مثل کمرشکن جابجا می شد. ضمن اینکه بایستی کار قبل از عملیات را هم انجام می دادیم. مستحضر هستید برای عبور از کارون چند پل PMP زده شد که سر پل های دو طرفش بایستی ساخته می شد. سر پل این طرف که در بین نیروهای خودی بود ولی سر پل آن طرف در دست دشمن بایستی ساخته می شد. دشمن در ساحل نبود ولی در آن منطقه نیرویی نداشتیم. بایستی با قایق مصالح را می بردیم آن طرف و پس از آماده شدن سر پل، پل های PMP را نصب می کردیم. یکی از موارد قبل عملیات ما همین نصب سر پل ها بود. عملیات شروع شد که در محور دارخوین ما باید قبل از شروع عملیات تجهیزاتمان را به آن طرف رودخانه منتقل می کردیم. امکانات را عبور دادیم و به آن طرف که ساحل دشمن هم بود منتقل کردیم که نخلستانی بود و مستقر شدیم و پس از شروع عملیات با تیپ امام حسین حرکت کردیم. من می خواهم بگویم همه فعالیت کردند، همه جانفشانی کردند، همه ایثار کردند، گذشت کردند، 18 کیلومتر با دستگاه و نیرو پیاده، در مرحله اول عملیات شما از رودخانه عبور کنید و بیایید به جاده اهواز – خرمشهر برسید. بچه ها در پشت خاکریزی بودند که دشمن زده بود. خاکریزی که 85 کیلومتر بود در ضلع شرقی جاده اهواز به خرمشهر که این خاکریز توسط دشمن برای همه نوع ادوات آماده سازی شده بود. شاید چندین ماه قبل درست کرده بود که اگر ما آمدیم از طرف اهواز برای دفاع از خرمشهر، این خاکریز آماده باشد. بچه های ما آمدند پشت خاکریزی که 4 متر ارتفاع داشت، لبه جاده اهواز – خرمشهر.

حتی می توان گفت که وسط جبهه دشمن بود. یعنی طوری تجهیز کرده بود که ما وقتی به آنجا رسیدیم رفتیم در سنگرهایی که تجهیز کرده بود مستقر شدیم. برای رسیدن به آنجا بحث عبور از پایگاه ها، خاکریزها و میادین مین دشمن کارهای ریزتری است که بایستی به طور مفصل در موردش صحبت شود. در این مرحله رسیدیم به جاده اهواز خرمشهر. 2 تا 3 روز آنجا درگیری سخت و سنگینی به معنی واقعی کلمه بود. ضمن اینکه عقبه ما هنوز جا گیر نشده بود. خرداد ماه بود و خاک هم رملی بود. هیچ جاده ای هم نداشت، که اولین بحث این شد که ما یک جاده ای را به آنجا بزنیم. در شناسایی مشخص شده بود یک نیمه جاده ای هست که شهید احمد حجتی با شهید عبدالحسین رجایی و احمد معین، این 3 نفر روز دوم عملیات رفتند برای شناسایی این جاده که داستان شهادت اینها خودش یک داستان ویژه ای است. شهید احمد آن موقع مسئول لجستیک منطقه 2 سپاه بود و از جهاد به سپاه منتقل شده بود. ایشان آمد گفت که در قرارگاه مطرح شده، جاده الان مشکل داره، بایستی هر چه سریعتر برای احداث یک جاده فعالیت کنیم. برای شناسایی رفتند که ماشینشان به دست دشمن افتاد و به شهادت رسیدند.

 

* در مورد مرحله دوم عملیات نیز بفرمایید؟

مرحله دوم؛ حدود 10 روز بود که دشمن خیلی فشار آورد که ما را عقب بزند. می دانست که کل عقبه ما هم سه تا پل است و هیچ چیز دیگری هم نداشتیم. پل ها را هم جنون وار بمباران می کرد. بچه ها مقاومت کردند. با تانک و نفربر روی خاکریز ما آمدند. بچه ها روز با دشمن درگیر شدند. درگیری تانک و نفر بود. مرحله دوم. در این مرحله متاسفانه قرارگاه نصر نتوانست به اهدافی که برایش تعیین شده بود دست یابد. آنهایی که از طرف حمیدیه قرار بودند به طرف جاده بیایند موفق نشدند. دشمن از چند طرف به ما فشار آورد. ولی این مقاومت توانست دشمن را ناامید کند. طبیعی بود که بایستی مرحله دوم عملیات را انجام دهیم. ما تقریبا 20-22 کیلومتر این بار در دل دشمن پیشروی کردیم. سمت راست دشمن، سمت چپ دشمن، روبرو دشمن در عمق 40 کیلومتر بودیم با یک قطر تقریبا 10 کیلومتری. آنجا کنار جاده حسینیه یک سمت راست بود که یک جبهه به طرف اهواز بود جناح سمت راست ما، کنار سمت چپ یک خاکریز و یک کانالی بود که خود دشمن زده بود که بچه ها عبور کردند. به این ترتیب خاکریز اول و دوم ما شد دژ مرزی خودمان و دژ مرزی دشمن. دژ مرزی عراق و دژ مرزی ایران. این جاده حسینیه تقریبا با ارتفاع نیم متر تا یک متر برای عبور و مرور بود. بایستی خاکریز زده می شد؛ که 20 کیلومتر خاکریز در آنجا احداث شد. این کارها بایستی در روز صورت می گرفت. یعنی روز عملیات بچه ها داشتند آنجا خاکریز می زدند. دشمن هم گیج شده بود. پیچ شهدا بود که تقاطع دژ مرزی ما بود با جاده حسینیه که به پاسگاه زید عراق می خورد. دشمن وقتی ما 40 کیلومتر در عمق دشمن ایستادگی می کردیم، شما در نظر بگیرید چقدر فشار می آورد. دشت وسیع، آزاد، با تانک هر چه می توانست بمباران می کرد. خوب بایستی خاکریز و سنگر زده می شد، بایستی دو جداره می شد، جاده ها را وصل می کردند و... در حالی که تیر مستقیم تانک اصابت می کرد. مخصوصا در پیچ شهدا. من صبح رسیدم آنجا، واقعا انگشتت را حرکت می دادی، با تیر تانک می زد. مثلا یک 106 تیراندازی کند، به محض اینکه بالای خاکریز رفت، مورد اصابت تیر تانک قرار گرفت.

 

* در این منطقه شما قرار بود خاکریز بزنید؟

بله. خاکریز زدند. جاده حسینیه خاکریز زدند کنار جاده رفتند و تا 22 کیلومتر خاکریز زدند. بچه های اصفهان یک قسمتی را زدند، بچه های نجف آباد بودند و یگان های دیگری هم بودند. دژ مرزی بایستی بلند می شد، تجهیزات و امکانات هم بایستی جلو می آمد، عقبه، پشتیبانی، توپخانه بایستی می آمدند جلو. برای همه اینها هم بایستی سنگر ساخته می شد، برای نفر، ماشین آلات، توپخانه، اورژانس و... بایستی ضربتی هم ساخته می شد. این مرحله دوم بود. خوب اینجا دشمن بیشتر از مرحله اول فشار آورد. چون در اصل طرف ما به طرف بصره بود. بسیاری از بچه ها آنجا شهید و مجروح شدند. حقیقتا دشمن آن مقاومت را دید به منظور حفظ بصره و در اولویت بعدی خرمشهر؛ کل منطقه شمال جاده حسینیه را تا مرز خودش عقب نشینی کرد و به طریقی نیروهایش را از آنجا جمع کرد آورد داخل خرمشهر. گفتم خرمشهر یک محور شده بود و نماد مقاومت و غرور مطرح بود که بایستی آزاد شود. صدام هم گفته بود اگر خرمشهر را گرفتند من کلید بصره را به آنها خواهم داد.

 

* در مورد مرحله سوم؟

مرحله سوم عملیات در اصل کنار دژ مرزی بایستی تا ساحل اروند می رفتیم و جاده اهواز – خرمشهر یک جناحمان بود، بایستی خود را به اروند می رساندیم. خود اینجا موانع طبیعی داشت. آن طرفش هم اروند کنار بود که دشمن عقبه اش آنجا بود. ما باید جاده خرمشهر به شلمچه را قطع می کردیم. طی دو مرحله عملیات که یکی تک کردیم و نتوانستیم؛ شب بعد مجددا عملیات شد و این جاده قطع شد که داستان خود را دارد.

آن چیزی که باز می توانم بگویم این است که امام فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد. یک وقتی زمین و زمان بر علیه آدم بسیج می شود. به هر حال عوامل مختلف باعث شد دشمن 16 هزار اسیر بدهد، حتی آن چیزی که برای دفاع ساخته بود علیه خودش استفاده شد. از خاکریز گرفته تا مین و شبکه های آهنی که در نظر گرفته بود تا نیروهای ایرانی هلی برن نکنند و وارد خرمشهر شود. یک کیلومتر این موانع را با میلگرد، سیم خاردار، مین و... درست کرده بود که اینها خود عاملی شد برای اینکه حتی یک نفر از نیروهای دشمن نتواند فرار کند.

 

* قدری هم در مورد کلیات حضور جهاد در این عملیات صحبت کنید

در روز اولی که بچه ها در خرمشهر بودند، هر کاری انجام می دادند. شب بچه ها تفنگ دستشان می گرفتند، اورژانس هم بودند، کار بهداشت هم می کردند، کار تعمیرات را هم انجام می دادند، کار توزیع غذا و آب هم انجام می دادند. به مرور کارها ساماندهی شد. در عملیات های زنجیره ای اعم از ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس ما چند ماموریت ویژه داشتیم. یکی از آنها بهداشت و درمان بود. ما حدود 30 تا 40 نفر پزشک و پرستار و ابزار مورد نیازشان را از شهرستان نجف آباد در عملیات به همراه داشتیم. وقتی اینها از نجف آباد حرکت می کردند همه می فهمیدند که عملیاتی نزدیک است. یک بخشی که بیشتر تدارکات و پشتیبانی و بچه های عملیاتی و خاکریزی بودند که دانشجو، مهندس، کارگر، بنا و... در این ها حضور داشتند. یک بحث آبرسانی بود که وظیفه ما بود. حتی ما غذای گرم تهیه می کردیم برای رزمندگان. ما 17000 غذا در روزهای اول بین بچه توزیع می کردیم. جهاد نانوایی داشت و نان تازه برای رزمندگان تهیه می کردند. یکی از کارهایی که خودش یک موضوع خاص است این است که دو گردان زرهی جهاد نجف آباد داشت که شاید کمتر عنوان شده باشد. وقتی دشمن به خرمشهر حمله کرده بود یک سری تانک های چیفتن ارتش رها شده بود در جاده خرمشهر به آبادان. حالا عقب نشینی کرده بودند یا فرار کرده بودند به هر حال رها شده بود. یک سروان جعفرزاده ای بود که از نیروهای قبل از انقلاب هم بود که از ارتش اخراج شده بود. وی آمد یک سری از بچه ها را جمع کرد و یک تعداد از بچه هایی که با ما کار می کردند از جمله خدا رحمت کند شهید عبدالحسین جلالی و شهید استاد حسن بارفروش که مکانیک سنگین بودند، ولی قبل از انقلاب در یگان زرهی گردان تانک بودند و با تعمیرات تانک آشنایی داشتند. اینها کار تعمیرات و راه اندازی آنها را انجام دادند، سروان جعفرزاده اینها را همراهی می کرد، یک سری از بچه های معروف به منقضی 56 هم آمده بودند که برای این منظور به کار گرفته شدند. اولین کاری که کردیم این تانک ها را که حدود 7 دستگاه بودند و 6 یا 9 PMP ارتش را آماده کردند و به عنوان تنها یگان زرهی جمهوری اسلامی در آبادان راه اندازی کردند. شهید محمدعلی حجتی که اخوی کوچک من و اولین شهید خانواده ما بود، شهید اکبر عاطفی، شهید محمدباقر قادری، شهید مصطفایی و... که بعدها فرمانده گردان زرهی شدند اینها را بسیج کردند. هم کار توپخانه ای انجام می دادند و هم کار جهادی. تجهیزاتش را هم از طریق سروان جعفرزاده دریافت می کردند. در عملیات ثامن الائمه(ع) یک تعداد از ادوات دشمن را غنیمت گرفتیم. ولی تانک های ما غربی بود و چیفتن ها که انگلیسی بود و تانک های غنیمت گرفته شده روسی که پیشرفته هم بودند. این بچه ها سریع رفتند یک دوره آموزشی دیدند و در عملیات طریق القدس به کار گرفتند. در این عملیات یک سری تجهیزات به کار گرفته شد تا اینکه در عملیات فتح المبین اینها در قالب دو گردان به کار گرفته شدند. یک گردان با تیپ نجف اشرف و یک گردان هم با تیپ کربلا و تنها زرهی ما که به عنوان نیروهای مردمی وارد جنگ شد. منظور اینکه در عملیات فتح المبین این نیروها دو گردان بودند که در عملیات بیت المقدس 3 گردان شدند و نزدیک 450 دستگاه تانک و نفربر و PMP ما داشتیم. همه هم با امکانات غنیمت گرفته شده بود. نه این موضوع بلکه امکانات مهندسی ما هم به همین طریق تهیه شده بود.

 

* قدری هم در مورد خاکریزی که شب آخر عملیات زده شد، که عقبه دشمن را در محور شلمچه – خرمشهر قطع کرد و بعد از این قضیه بود که عراقی ها تسلیم شدند، صحبت کنید.

دو محور خیلی مهم بود که دشمن را وادار به تسلیم کرد. یکی دژ مرزی بود که بچه های فارس بودند و بچه های لشگر حضرت رسول(ص) که آنجا بیشتر شکافتن بود. آنجا باید جاده را می شکافتند، عبور می کردند و خاکریز دشمن نفوذ می کردند. یکی هم ورودی خرمشهر بود. یک جاده شلمچه داریم در حدود 18 کیلومتر. یک محور رودخانه خین است، یک پلی هم داشت. این پل مهمترین نقطه استراتژیک این جاده بود. یگانی که از اینجا حمله کردند تیپ امام حسین و لشکر نجف بودند که آمدند خود را به پل رساندند و آن را اشغال کردند و در همین حین یک خاکریز دو جداره اینجا زده شد. بدین وسیله دشمن در محاصره قرار گرفت. یک طرفش رودخانه و یک طرفش خرمشهر بود که در دست نیروهای ایرانی افتاده بود. می توان گفت این دو نقطه که سقوط کرد دشمن دیگر ناامید شد. ما خودمان را رساندیم به اروندکنار و به این وسیله دشمن در یک محاصره صددرصدی قرار گرفت.

 

جهاد

* این خاکریز چه زمانی زده شد؟

این خاکریز دوم خرداد 1361 زده شد.

 

* سه دهنه پلی که روی کارون زده شد توسط چه کسی بود؟

این پل ها از نوع PMP بود که ارتش زد. البته سرپل ها توسط نیروهای جهاد ساخته شد. ما یک پل بشکه ای به نام شهید هزاردستان هم زدیم که برای نفر بود. ولی برای تجهیزات، نفربر و... از چهار دهنه پلی که در چهار محور ارتش نصب کرد استفاده می شد.

 

* در مورد تابلوی معروف خرمشهر؛ جمعیت 36 میلیون نفر خاطره ای دارید؟

هر چند این تابلو را بعد از آزادی خرمشهر زدند ولی من فکر می کنم واقعا 36 میلیون نفر در خط مقدم بودند.

 

اشتراک این مطلب